در راهپیمایی عظیم بیست و پنجم خرداد هشتاد و هشت که به راهپیمایی اول سکوت معروف شد، در آخرین ساعات، مردم با شعار «فردا ساعت پنج، میدون ولیعصر» قرار راهپیمایی 26 خرداد را گذاشتند. وقتی در ساعات پایانی همان شب، تلویزیون و رادیو خبر از تجمع ارازل و اوباش حامی احمدینژاد در ساعت 4 عصر 26 خرداد در همان محل میدان ولیعصر داد، همه سبزها به خوبی فهمیدند که دولتی ها قصد مصادره جمعیت میلیونی به نفع محمود کودتاگر را دارند.
از صبح بیست و ششم، همه نگران بودند. روزنامههای دولتی تهران، خبر تجمع دولتی را با درشتترین حروف چاپ کرده بودند. حرکت اتوبوسهای حامل ساندیسخورهای خودجوش، در خیابانهای تهران کاملا مشهود بود. برخی از جمله خود من با خود فکر میکردیم که شاید قرار روز بیست و ششم خرداد اشتباه بوده. سبزها روز قبل تمام مسیر 12 کیلومتری میدان امام حسین تا میدان آزادی را سبز کرده بودند. فقط پر کردن میدان آزادی از جمعیت، نیاز به حداقل 700 هزار نفر داشت. چرا باید برای فردای آن روز در میدان کوچکی مثل میدان ولیعصر قرار میگذاشتیم؟ ما سنگری به مراتب بزرگتر را فتح کرده بودیم. حال داشتیم در دام محمود میافتادیم. فقط برای فتح یک سنگر کوچک؟
خیلی زود، بعد از ظهر روز بیست و ششم خرداد فرا رسید. بخش جنوبی میدان ونک در تسخیر بسیج بود. سبزهای بیقرار یکی یکی و چندتا چندتا به بخش شمالی میدان ونک میآمدند و بر میگشتند. ناگهان زمزمهای در میان سبزها پیچید. یک پیشنهاد جالب. چرا به جای حرکت به سمت میدان ولیعصر(جنوب) به سمت پارک ملت(شمال) نرویم؟ ظرف چند ثانیه پیشنهاد بررسی شد. هرکس در مغز خودش این پیشنهاد را سبک و سنگین کرد. پیشنهاد خوبی بود. وحی منزل نبود که در میدان ولیعصر جمع شویم. به سمت شمال راه افتادیم. اوایل فقط پیادهروهای دو طرف پر شد. ولی خیلی زود، سراسر عرض خیابان ولیعصر سبز شد. جلوی پارک ملت بیش از 500 هزار نفر بودیم. همانجایی که فائزه هاشمی بدون بلندگو سخنانی گفت که با وجود سکوت همگانی، کسی نتوانست آن را بشنود. از مرکز تهران هم خبرهای خوبی میرسید. سبزهایی که در مرکز شهر قرار داشتند نیز تصمیم مشابهی گرفتهبودند. بجای آنکه به سمت میدان ولیعصر بروند، به سمت غرب، به سوی میدان انقلاب رفته بودند. خبر بد این بود که روبروی گردان عاشورا آنان را به گلوله بستند. اما تجمع پارک ملت مسالمت آمیز خاتمه یافت. دولتیها رودست خوردند.
جنبش سبز یک جنبش عقلانی است. در لحظه تصمیم درست را میگیرد. رهبرانش را، خاتمی را، کروبی را و بیش از همه موسوی را دوست دارد. ولی در غیاب رهبرانش خودش برای خودش تصمیم میگیرد. نزدیک به دو سال از آن روزها میگذرد. طی این مدت چون رودی راه خود را باز کرده است. تغییر شکل داده، ولی زنده است. سنگی به نام سرکوب جلوی جنبش را گرفته است. آب در کمال آرامش دارد روی هم جمع میشود. نه غوغایی و نه هیاهویی. امروز جنبش دوران افزایش پتانسیل را تجربه میکند. ارتفاع آب بسیار زیاد شده است. دولت هر روز با سرکوبی جدید، سعی می کند که کیسه شن جدیدی بر این سد متزلزل بیافزاید. گویی غافل است از اینکه هرچه سد بلندتر باشد، هنگام شکستن، سیل عظیمتری به دنبال خواهد داشت.
جنبش سبز پیروز میشود. کمتر کسی است که در اصل این ادعا شکی داشته باشد. پس حواسمان را بر این هدف متمرکز کنیم. علیرضا پهلوی فوت شد؟ خدایش رحمت کناد. کاش مرگش به اندازه مرگ آیتالله منتظری تاثیر داشت. مهران مدیری کلیپ ماهواره را ساخت؟ شهرام همایون قهر کرد؟ انشاءالله روزی با هم آشتی کنند. فراموششان کنیم. فعلا ما به عنوان قطرهای از آب پشت این سد، نیاز به وحدت داریم. خیلیها تلاششان را خواهند کرد تا این وحدت را برهم بزنند. اگر به آنها اعتراض کنیم خواهند گفت که کار ما «انتقاد سازنده» است و شما سبزها تصمیم دارید بت بسازید و خود را فراتر از نقد بدانید. ولی در واقع هدف آنها با شریعتمداری یکیست. قصدشان خالی کردن انرژی ما است. به آنان نیز اهمیت ندهیم. اگر واقعا به هدف مقدسمان یعنی آزادی ایمان داریم، باید بر هدف متمرکز باشیم. نگذاریم تنها رسانهمان، یعنی اینترنت را از ما بگیرند. چه از نوع ارتش سایبری باشند و چه از خائنین.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر