آخرین پیشنهاد

در خرداد 1356 و دقیقا در زمانی که تصور می شد ساواک همه مخالفان را سرکوب کرده و موفق شده با دستگیری و اعدام مخالفان آرامش نسبی را بر فضای کشور به ارمغان بیاورد، سه نفر از میانه رو ترین ملی گرایان ایران نامه سرگشاده‌ای را خطاب به شاه منتشر کردند. كریم سنجابی، داریوش فروهر و شاپور بختیار یعنی نویسندگان آن نامه امروز همگی دار فانی را وداع گفته اند. حداقل دو نفر از این سه تن به دست وزارت اطلاعات حکومت جایگزین شاه کشته شدند. این  نامه آخرین تلاش و آخرین راه حل برای حفظ نظام پادشاهی مشروطه در ایران بود. در بخشی از این نامه آمده بود:
همه ما می دانیم که شاه به این نصیحت مشفقانه گوش نکرد. یک و نیم سال بعد شاه سرنگون شد. تاج و تختش را ازدست داد و تمامی لحظات در غربت را با ترس بازگردانده شدن به ایران و اعدام توسط انقلابیون گدراند. هیچ گشوری مایل به پدیرش او نبود و سرانجام در تنهایی درگذشت.

در تابستان 1388 و درست در سی امین سالروز درگذشت محمدرضا پهلوی، یکی از سرنگون کنندگانش یعنی آیت الله هاشمی رفسنجانی در خطبه‌های نماز جمعه تهران به یار 50 ساله خود توصیه هایی کرد که اگرچه اندکی مفصل‌تر از آن نامه سرگشاده 30 سال قبل بود، ولی دقیقا همان نکات را داشت. آخرین پیشنهاد هاشمی به رهبر ایران بازگرداندن اعتماد عمومی، بازگشت به قانون، آزادی زندانیان سیاسی و آزادی مطبوعات و اجتماعات بود
اکنون بیش از یک سال از خظبه های هاشمی رفسنجانی گذشته است. شرایط درست مانند دوره سرکوب شاه است. زندان‌ها مالامال از زندانی هستند و چوبه‌های دار، کمتر روزی بلا استفاده می‌مانند. به غیر ازاین نکات تشابه دیگری هم وجود دارد. 
شاه در روزهای چهارم آبان و نوزدهم آذر 57 گروهی از زندانیان سیاسی را آزاد کرد. اتفاقی که طی چند روز گذشته نیز به شکل مشابهی افتاد. سید محمد خاتمی چند روز پیش بخشی از خواسته های هاشمی را مجددا مورد تاکید قرار داد. همین کار را آیت الله شریعتمداری هم چند ماه قبل از سقوط حکومت شاه کرده بود.

فاصله زمانی آن نامه تا سقوط حکومت پهلوی 20 ماه بود. این بار چقدر طول خواهد کشید؟ چقدر زیباست ترانه مشهور گروه سوئدی یوروپ its a final countdown

تو ببر سیبری رو منقرض نکن، ببر مازندران احیا کردنت پیش کش(+تصویری از ببر متوفی)



آقا جان. تو ببر سیبری رو منقرض نکن، ببر مازندران احیا کردنت پیش کش. آخه کدوم الاغی به تو گفته که نفس مسیحایی داری؟ هنوز نفهمیدی علت آلودگی هوای تهران در ماه گذشته عطسه ای بود که تو کرده بودی؟ یکی از اجدادت توی گرمسار گوزیده، الان 5 هزار ساله که توی کویر لوت و دشت کویر هیچ گیاهی سبز نمی شه. حالا تو می خوای برای ما نژاد ببر مازندران رو احیا کنی؟ تو جوان های مملکت رو نکش، ببر سیبری رو منقرض نکن، ببر مازندران احیا کردنت پیش کش

این عکس رو چند ماه پیش از اون ببر متوفی گرفتم. خیلی بهش گفتم به دوربین نگاه کنه و لبخند بزنه. ولی اونقدر اوقاتش تلخ بود که با یک من عسل هم نمی شد خوردش. گویا از آینده اش خبر داشت زبون بسته. 

می گویند احمدی نژاد هم بیانیه داده در این مورد. گفته که:

اینها به اشرافی گری عادت کرده بودند. عادت کرده بودند گوشت شکار بخورند، آب تازه معدنی بخورند. آوردیم و ساده زیستی را یادشان دادیم. نخواستند قبول کنند. چشمشان کور. بریزند آنجایی که می سوزه. اصلا اینها هم یه ربطی به فتنه اخیر داشتند.

برگی از خاطرات روزهای سبز- قسمت اول- چرا سبزها در عاشورای سال 88 کار را تمام نکردند؟

یک سال از عاشورای 88 گذشته و من هنوز ندیده ام که کسی تحلیل جامعی از وقایع این روز و به خصوص ساعات پایانی شب عاشورا ارائه داده باشد. من هم در این چند سطر خیال ندارم چنین تحلیلی را ارائه کنم. بلکه فقط می خواهم جوابی برای این سوال پیدا کنم. «چرا سبزها کار را تمام نکردند؟»

از بعد نطامی، حکومت در روز عاشورا شکست سنگینی را متحمل شد. از چند روز قبل، دو طرف می دانستند که نبرد سنگینی را در پیش رو دارند. شاید بزرگترین عامل شکست حکومت در روز عاشورا، این بود که دفاع را خیلی زود شروع کرد. دقیقا از صبح روز تاسوعا، نیروهای سرکوب در خیابان حاضر شدند. در حالی که سبزها اصلا تصمیم به حمله نداشتند. بزرگترین درگیری هایی که از صبح تاسوعا گزارش شد، از حدفاصل پل چوبی تا میدان امام حسین بود. درگیری هایی پراکنده که در آن نیروی سرکوب با حداکثر قوا به چند جوان سبز حمله کرد.

از این ساعت تا شام تاسوعا هیچ برخورد جدی دیگری گزارش نشد. شام تاسوعا ابتدا با حمله بسیج به دارالزهرا در ولنجک آغاز شد. بسیجیانی که لباس سیاه پوشیده بودند به وسیله ده ها اتوبوس نمره سپاه به میدان ولنجک آورده شدند. از قبل در پارکینگ اجلاس سران، صدها موتورسیکلت آماده بود تا بسیجیان بر آن سوار شوند و جمعیت حاضر در دارالزهرا را که بر اساس شبهای قبل، برآورد می شد حداقل 10 هزار نفر باشند، قلع و قمع کنند. ولی برای این قلع و قمع یک مشکل اساسی وجود داشت. هیچ جمعیتی در دارالزهرا نبود! مردمی که تا شب قبل از اولین ساعات غروب در دارالزهرا جمع می شدند، با دیدن موتورسیکلت های داخل پارکینگ اجلاس، راه خود را به سوی جماران و مسجد الهادی(واقع در خیابان تهران نو) کج کرده بودند. به عنوان یک شاهد عینی وقتی ساعت 3 نیمه شب مجددا به میدان ولنجک رسیدم، اتوبوسهای سپاه هنوز درحال تخلیه نیروها از محل بودند و کامیونها نیز به کار بارگیری موتورسیکلت ها مشغول!

نیروهای پلیس ضدشورش نیز وضع بهتری نداشتند. آنها نیز تا ساعات پایانی شب مشغول ضرب و شتم در جماران بودند. برخی از بسیجی ها به دنبال شیخ مهدی کروبی به مسجد الهادی رفتند و سرانجام در ساعت حدود 1 بامداد موفق شدند لگدی به خودروی حامل او بزنند. یکی از بسیجی ها وقتی کروبی داشت سوار خودرویش می شد و همزمان به ابراز احساسات مردم پاسخ می داد، برای به اغتشاش کشیدن جو آرام موجود فریاد زد«آقای کروبی، بالاخره نگفتی پول شهرام جزایری چی شد؟» و صدایی از میان سبزها پاسخ داد«مهر مادرت شد!»

جمع بندی من از وقایع تاسوعا این است که بسیج و پلیس ضدشورش به شدت بد عمل کرد. آنان بی دلیل انرژی خود را هدر دادند. سبزها موفق شدند در مراسم سبز خود شرکت کنند و کمترین آسیب را ببینند. بیشترین آسیب سبزها در روز تاسوعا به اعتقاد من هزاران بسته غذای گرمی بود که در دارالزهرا طبخ شد ولی کسی نتوانست آن را میل کند! بسیج و پلیس ضد شورش که از اولین ساعات صبح تاسوعا در حالت آماده باش در خیابان بودند، نزدیک به صبح روز عاشورا بود که موفق شدند جنازه خسته خود را به منزل ببرند و استراحت کنند.

اینچنین بود که سبزها، صبح روز عاشورا، سرحال و قبراق موفق شدند خیابان های مرکزی شهر را به تسخیر خود درآورند. درحالی که بخش عمده نیروی سرکوب در حال استراحت بود. اغلب فیلم های موجود در اینترنت مربوط به همین زمان است. در بقیه نقاط شهر اما مردم به خیابان آمده بودند ولی عزاداری غیر سیاسی می کردند. برآورد شخصی نگارنده از مناطقی که بازدبد کرده این است که در قلهک حداقل یکصدهزار نفر و در تجریش بیش از پنجاه هزار نفر از مردم تهران تجمع کرده بودند. شنیده ها حاکی است در تمام شهر چنین اجتماعاتی وجود داشته است. مردم حاضر در این اجتماعات از وضعیت خیابان های مرکزی شهر خبر نداشتند و مانند بشکه باروتی بودند که به جرقه ای نیاز دارد.

نیروهای سرکوب موفق شدند حوالی عصر خیابانهای مرکزی شهر را از دست سبزها خارج کنند. کاری که بسیار دیر انجام شد. چرا که جرقه مرگز شهر به سایر اجتماعات نیز کشیده شد و عملا در ساعات آغازین شب کنترل شهر از دست بسیج و پلبس ضدشورش خارج گشت. به عنوان یک مشاهده عینی، در ساعات بین 11 تا 12 شب آخرین بازمانده های نیروهای پلیس ضدشورش منطقه میرداماد و میدان محسنی را ترک کردند و آخرین بسیجیان باقیمانده در حال کتک خوردن و فرار از دست مردم بودند. همه چیز از یک شکست واقعی برای حکومت حکایت می کرد. درحالی که مردان، زنان، بچه ها و سالخوردگان در خیابان بودند، رئیس پلیس تهران از دخترکی طناز کتک سختی خورده بود و روی تخت بیمارستان در حال مداوا بود. فرمانده انتظامی کشور نیز در تلویزیون حاضر شد و با قیافه یک کتک خورده گزارشی از شکستش ارائه نمود. او علیرغم تلاش بسیار، نتوانست حتی درست حرف بزند! حکومت از لحاظ نظامی شکست خورد.

پاسخ به پرسش طرح شده در ابتدای مقاله بسیار ضروریست. مردم تهران پس از شکست دادن همه نیروها، به جای به دست گرفتن قدرت در کمال آرامش به خانه هایشان بازگشتند. درست مانند عاشقی که پس از تلاش فراوان به عشقش برسد، ولی در حجله بگیرد بخوابد! به راستی «چرا سبزها کار را تمام نکردند؟» به نظر نگارنده مردم تازه در لحظه پیروزی بود که فهمیدند جایگزینی برای نظام موجود ندارند. فرض کنیم مردم تا صبح در خیابان می ماندند. فرض کنیم پادگانهای سپاه تسخیر می شد. فرض کنیم مقام عظمی فرار می کرد. فرض کنیم الان صبح پیروزی است. کلید طلایی شهر را به چه کسی باید داد؟ آیا شعار هر ایرانی یک ستاد، هر سبز یک رهبر اینجا هم جواب می دهد؟ نگارنده گمان دارد که مردم تهران در آن شب تنها کاری که در غیاب یک رهبر از دستشان بر می آمد را انجام دادند. یعنی «هیچ»! مثل بچه های خوب به خانه رفتند، دستگیر و محاکمه شدند و زندانی یا اعدام شدند. و تا زمانی که ما رهبری نداریم، هزاربار دیگر هم تهران را تسخیر کنیم، باز هم باید آن را رها کنیم و به خانه برگردیم.


آیت الله بیات زنجانی چند روز پیش فتوی ای داده که خواندن آن را به همه پیشنهاد می کنم. برای راحتی کار شما من متن را خلاصه کردم و نکات مهم این فتوی را برایتان نوشتم.
1-بانوان مرتد هرگز نباید اعدام شوند.
2-اعدام مرد مرتد فقط در شرایط بسیار بسیار خاصی مجاز است
3-در هر صورت به مجرد اینکه فرد مرتد توبه بکند حکم اعدام باطل می شود.
4- اگر فردی به سوی دین دیگری و یا بی دینی گرویده شود، این علمای دین هستند که باید پاسخگو باشند.
5-هر نوع اعتراض و مخالفت، محاربه نیست.
6-حکم همه محاربان اعدام نیست.
7-اگر کسی بدون قصد کشتن یا تجاوز یا تخریب و غارت و فقط برای ترساندن سلاح به دست بگیرد تا از او حساب ببرند محارب نیست.

تغییر قوانین سایت بالاترین در چند روز اخیر موضوعی است که در بسیاری از رسانه های دوست و دشمن بازتاب داشته است. پس دیگر یک مسئله داخلی بالاترینی نیست. بر خلاف تصور خیلی از ما، این تغییرات (صرفنظر از بستنش برخی از کاربران) طبعات خیلی خوبی هم داشت. همانطور که می دانید دیروز پس از مدتها یک لینک موافق نظام به زحمت(و البته با تقلب در انتخاب موضوع) توانست داغ شود. یکی از کاربران خوب بالاترین به نام اومیگون در اینجا کامنتی گذاشته بودند. ابتدا این کامنت را با هم بخوانیم:

«به شخصه خوشحالم که از داغ شدن لینکتون خوشحالین. امیدوارم که لینکهای داغ دیگری رو هم داشته باشین. به فضای دموکراسی خوش آمد می گم. همانطور که میبینید سخته و باید برای دونه دونه ی این رای ها زحمت کشید و یا امیدوار بود........ ایران مال همه ی ماست و اول و قبل از شما این ماییم که باید دوباره یادبگیریم که در کنار هم و عقاید هم رو تحمل کنیم»

همه می دانیم که اکثریت کاربران بالاترین را سبزها تشکیل می دهند. ما سبزها مدعی هستیم که طرفدار دموکراسی و سکولاریسم هستیم. مگر داغ شدن لینک طرفداران نظام جز در سایه دموکراسی اتفاق افتاد؟ پس چرا ما باید از اینکه چماق وتوی رای منفی از ما گرفته شده ناراحت باشیم؟ اگر واقعا ما بی شماریم و به اعتقادات دموکرات منشانه خودمان نیز پایبندیم، خیلی هم باید خوشحال باشیم که لینک دوستان غیر همفکرمان داغ شده. به قولی ما باید جانمان را هم بدهیم تا آنان بتوانند حرفشان را بزنند. بگذاریم این دوستان جدیدمان هم با مفهومی به نام دموکراسی آشنا شوند و بدانند که حتی اگر آنان نیز رای کافی داشته باشند، داغ شدن لینکشان در سایت (به قول آنان ضد اسلامی و ضد انقلابی) بالاترین ممکن و مقدور است.

بگذارید جذب حداکثری و دفع حداقلی که آنها فقط شعارش را می دهند، ما در عمل نشانشان بدهیم. به این ترتیب می توانیم به فعالیت در این سایت دلگرمشان کنیم و کاری کنیم که آنها که در خیابان چماق به رویمان می کشند، مارا از نزدیک ببینند، لینک هایمان را بخوانند. با افکارمان آشنا شوند و حرفمان را بشنوند. چه اشکالی دارد؟

گفتگوی تمدنها یعنی همین. دموکراسی خواهی قرص و کپسول ندارد که از آمریکا و اروپا بیاوریم و بریزیم در حلق هم میهنانمان و آنها را دموکرات کنیم. باید وقت بگذاریم. باید آستانه تحملمان را بالا ببریم. به نظر من بهترین موقعیت برای ما فراهم شده تا بتوانیم به بخشی از هم میهنانمان که هنوز فکر می کنند باید یک نفر به شکل مطلقه بر آنها حکومت کند، آموزش کرامت انسانی بدهیم. و چه جایی بهتر از بالاترین؟

من از همه سبزهای واقعی می خواهم که اولا فعالیت خود را در سایت دوچندان کنند و لینکهای مناسب و بیشتری به بالاترین اضافه کنند، ثانیا به لینکهای برادران ارزشی مان منفی ندهند تا لینک آنها هم در فضای دموکراتیک و بسته به آرا داغ شود. از این برادران ارزشی هم می خواهم که تقلب را کنار بگذارند و موضوعات درست برای لینکشان انتخاب کنند (هنر و ادبیات برای عکس رهبرتان موضوع مناسبی نیست)

بنده خدا چگونه خس و خاشاک می‌شود؟

منوچ جان. می دانم داری تک تک مطالبی که توی اینترنت راجع به تو نوشته شده را می خوانی.

می دانم که گذشتن از مقام شامخ وزارت امور خارجه و تبدیل شدن به یک «بنده خدا» خیلی برایت سخت بوده. ولی سخت تر از آن اینکه دروغ و تقلبی که تا دیروز خودت هم در آن شریک بودی، بر علیه تو بکار بردند. این یکی خیلی بیشتر تو را به درد آورده است. از وقتی از برج عاجت پایین آمده ای فهمیده ای که این برج نظام اسلامی چفدر لرزان است. چقدر رو به ویرانی است. تازه می بینی که دوستان سابقت چقدر بی وفایند. از چند روز دیگر بیانیه هایت را هم منتشر نخواهند کرد. از طرفی خس و خاشاک ها و سبزها هم تحویلت نمی گیرند. مسخره ات می کنند. به تو و نحوه برکناریت می خندند. دوست داری این وضع خاتمه یابد؟ دوست داری وقتی برج نظام تا چند روز دیگر فرو ریخت تو مثل رفیقان سابقت محاکمه نشوی؟ می خواهی مثل «حر» و حتی بهتر از او مثل «نوری زاد» پیش مردم رو سفید باشی؟ می خواهی مردم تو را میان خودشان راه بدهند؟ می خواهی دوستت داشته باشند؟ می خواهس قبولت کنند؟ یک راه دارد. راه پیشنهادی من همان راهی است که کارمندان سابقت رفتند. دیپلمات های سبز. مثل حیدری. آری برادر من. برو و به مردم بپیوند و دروغ های احمدی نژاد را در برکناریت، در نصبت و در کودتایش برملا کن و او را بیش از پیش رسوا کن. اینگونه است که «بنده خدا» به مقامی بالاتر یعنی «خس و خاشاک» نائل می گردد.

کی گفته بالاترین قراره دموکراتیک باشه؟

بابا یکی به ما بگه آقای یحیی نژاد کجا اعلام کرده قراره بالاترین دموکراسی باشه؟ به کی گفته؟ کجای وبلاگش نوشته؟ لابد از فردا هم قراره رای گیری بگذاریم و مالکیت بالاترین رو بدیم به کاندیدای منتخب خودمون! لابد اگه آقای یحیی نژاد زیر بار این تصمیم نره لابد دموکراتیک فکر نمی کنه! خوب قربونتون برم. پول داده. زحمت کشیده. دود چراغ خورده. سایت باز کرده. هرجور دلش بخواد اداره اش می کنه. نمی شه که یه عده بیان موضوع داغ بزنن بهش توهین کنن. اونهم توی سایت خودش. بعد انتظار داشته باشن بسته هم نشن. این دوستان معترض که اینقدر اشتراکی و دموکراتیک فکر می کنن چرا از اموال خودشون نمی بخشن؟ 200 نفر از سی هزار کاربر بالاترین بسته شده اند. خوب پول بزارن روی همدیگه و سایت رو از آقای یحیی نژاد بخرن و هرجور که دلشون خواست به شکل دموکراتیک اداره اش کنن. قول می دم که بقیه کاربرا اعتراض نکنن. بابا سایت خودشه. خیلی این قضیه پیچیده است؟

گزارش لحظه به لحظه از خیابان های تهران در روز عاشورا


در پی سرکار گذاشتن کنیزکان رهبری(بسیجیان سابق) توسط سبزها در سایت بالاترین، حدود 1313 نفر از این کنیزکان با استعداد تعدادی چفیه «made in china» و باتوم های روسی، چند هلیکوپتر از کار افتاده و تعدادی وانت برای زیر گرفتن مردم، امروز عاشورای 1389 به خیابانهای تهران هجوم بردند. یکی از این کنیزکان که به سنجد(بسیجی دهن گشاد سابق) معروف بود، مقادیری عربده غیورانه کشید و به همین مناسبت خشتک اش پاره شد. در پی این اقدام یکی دیگر از این کنیزکان رهبری از فرمانده خود که «خانم مدیر»(حاجی سابق) نامیده می شد پرسید: «حاجی؟ پس چی شد؟ این سبز ها که نیومدن! فکر می کنی میان؟ یا سر کار رفته ایم؟» به گزارش خبرنگار ما خانوم رئیس در پاسخ به این بسیجی سخت کوش پاسخ داد:«نه بابا، فکر کنم امروز هم سر کار رفتیم. بدبختی اینه که اگه ما نیایم، اونها میان. برای همین هم مجبوریم حتما بیاییم و سر کار بریم.» در همین راستا گروهی از سبزها که در منازل گرم خود، پای اینترنت نشسته بودند در حالی که سرود «میخ نشو، چکش نداریم» را می خواندند اعلام کردند که «اگه مردی، یه دفعه هم نیا» در پایان مراسم عاشورای حسینی که بدون حضور مردم و عزاداران تشکیل شد، کنیزکان رهبری(بسیجیان سابق) در حالی که مانند فلان حلاج ها سگ لرز می زدند، دست از پا درازتر به قرارگاه هایشان برگشتند.

زبل خان بازی کیهان

روزنامه کیهان به خیال خودش زرنگی کرده و با دادن آدرس غلط، محل تجمع سبزها در روز عاشورا را از چندروز قبل از عاشورا؛ حدفاصل میدان انقلاب و میدان آزادی اعلام کرده است. در حالی که هیچکس هنوز اعلام نکرده که روز عاشورا قرار است کجا جمع بشیم. از کی تا حالا کیهان برای ما دایه دلسوزتر از مادر شده؟ این عجوزه که عروس هزار داماد است حتما برای ما نقشه ای کشیده. کیهان گفته قرار است ما توی خیابان آزادی جمع بشویم و آنها هم بزنند ما را لت و پار کنند. به کوری چشم کیهان من، به عنوان یک عضو کوچک و در عین حال رهبر جنبش سبز، اعلام می کنم که تا خود روز عاشورا هم نمی گویم قرار است کجا جمع شویم و پدر یزیدیان را در بیاوریم. حالا تو پدر سوخته کیهان نشین از کجا می دانی؟ نکند برای ما در خیابان آزادی سفره چلو قیمه و باتوم پهن کرده ای؟ بدهم پدر پدر پدر سوخته ات را در بیاورند؟

یادش بخیر، پارسال در چنین شب هایی می رفتیم دارالزهرا. چه خبر بود!

پارسال انرژیمون توی ده روز اول محرم پخش شده بود. امسال همه انرژیمون رو جمع می کنیم برای عاشورا. کل یوم عاشورا و کل عرض کربلا. چه عزاداری ای بکنیم ها. آهای یزیدی ها. مثل سگ به خودتون بلرزید!

سخنی با آقای نوباوه و بقیه اصولگرایان

حتما شما هم صحبتهای احمدی نژاد را در سالگرد فوت علی کردان شنیدید. اگر نشنیده اید آنها را اینجا بخوانید. اگر بازهم حالش رو ندارید فقط این چند سطر خلاصه را که برایتان می نویسم بخوانید.

برادر اصولگرا، احمدی نژاد خیلی روشن و محکم شما را عامل «پیر مکار استعمار» نامید. او گفت کردان «پشت جریان های فتنه و نفاق را به خوبی تشخیص می داد» و ارزیابی اش از شما «دست هایی» بود که «گردهم آمده بودند برای ضربه زدن به مسیر انقلاب و پاک ترین دولت انقلاب». شما از دید ایشان کسی هستید که «طراحی می کند و قربانی می گیرد.» شما ادبیاتتان «کینه و انتقام کشی» است. از دید احمدی نژاد شما «به خط مقدم انقلاب ضربه می زنید و مسیر انقلاب را دچار چالش می کنید» آقای احمدی نژاد تاکید کرده که «نوار آن جلسه کذایی» را «در آینده مورد بازبینی قرار خواهد داد» و شما را تهدید کرده که «منتظر عدالت الهی» باشید.

برادر اصولگرای من. همه ما یک سرنوشت مشترک داریم. باور کنیم که انقلاب از مسیر خود منحرف شده است. خطاب این سخنان شما هستید. نه منافقان. نه آمریکا. نه اسرائیل. شخص شما. به زودی خانواده شما نیز در خیابان کتک خواهند خورد. مانند خانواده شهید همت. به زودی شما نیز مزه انفرادی های 2 الف و 209 و 240 را خواهید چشید. به زودی شما نیز در دسته های 70 نفره در اتاق های 350 زندانی خواهید شد. در اتاقهایی که جا برای خوابیدن، نشستن و حتی ایستادن نیست.

به رهبری نظام تکیه نتوانید کرد. در آن مرحله شما هم به خواص بی بصیرت پیوسته اید. پس روی حمایت رهبری نیز نمی توانید حساب کنید. در سوابق دوستی با رهبری و دانستن اسرار مگوی نظام هم، هر چقدر پیشرو باشید قطعا از آیت الله هاشمی جلوتر نیستید. این چیزها او را هم نجات نداد. شما را هم نجات نتواند داد.

به زودی شما نیز به ما فتنه گران خواهید پیوست. شما هم ضد انقلاب نامیده خواهید شد. باورش برایتان سخت است. همانطور که برای ما سخت بود. اینکه چطور می شود با ترکش هایی بر پیکر، با سینه ای مالامال از عشق امام، با یک ریه شیمیایی، و با کوله باری از سابقه خدمت به نظام «ضد انقلاب» نامیده شد. آن هم توسط چه کسانی؟ کسانی که حتی یک روز سابقه خدمت به نظام را در کارنامه شان ندارند. کسانی که امام آنها را هیچ وقت به حضور نپذیرفت. کسانی که فقط و فقط غوغا سالارند.

خیلی زود شما نیز به سرنوشت من اصلاح طلب دچار خواهید شد. خیلی خیلی زود. اگر قرار است فکری برای نجات خودتان بکنید، وقتش همین الان است.