-
دوست عزیز،
من فکر کنم جز گروه سوم شما باشم، هر کاری میشد را انجام دادیم چه در شهرمان چه دم در سازمان ملل و چه با نوشتن در بالاترین و...، من قبول دارم که گروههایی مثل مجاهدین الان روی قوز افتاده اند و به باقی اجزای این جنبش بد بینند و بعضا ممکن است موضعی بگیرند که با مصالح کلی جنبش نخواند، اما من یک دلیل دارم که مثل شما نمیتوانام یک سر این گروهها را بکوبم و آن این است که ما بابت سکوتمان در روزگاری که این گروهها به دست رژیم اسلامی سرکوب میشدند مسئولیم، جوانان و نوجوانان پاکی که عضو این گروهها بودن و به جرمهای سادهای مثل توزیع نشریه کشته شدند، هیچ گاه در زمان خود آن همدردی که ما امروز برای ندا و اشکان و شهرام فرجی و علی موسوی نشان میدهیم، از اکثریت مردم آن سالها دریافت نکردند، بلکه شاهد بودن که اکثریت ملت با سکوت یا از روی ناا آگاهی یا از روی ترس، اعمال رژیم را در قصابی آنها تائید کردند. بنابراین ما یا پدران ما بابت سکوتمان بر ظلمی که به آنها رفت مسئولیم و من شخصاً فکر میکنم آنها حق دارند کمی عصیانگر و بی اعتماد باشند.
در مورد موضع گیری خاتمی، هم خاتمی کار درستی میکند که با گذاشتن این شروط ساده نشان میدهد که رژیم حتا از برآورده کردن بدیهیترین پیشنیازهای مملکت داری مثل انتخابات عاجز است، هم طیف طرفدار اصلاحات مثل شما و من کار درستی انجام میدهد که از موضع خاتمی دفاع میکند و هم طیفهای رادیکال تر جنبش کار درستی میکنند که با کوبیدن خاتمی اعلام میکنند این شروط بسیار کمتر از انچیزیست که ما میخواهیم. برای پیش بردن موفق اهداف جنبش همه ما ولو اینکه عملمان متضاد است در جای خود لازم هستیم، یادمان باشد که در یک بازی مثل آنچه ما پیش رو داریم بدترین کار برای سربازان یک لشکر این است که همگی پشت سر مسول مذاکره جنبش حرکت کنند، مسول مذاکرهای که مجبور باشد خودش در نوک پیکان خواستههای جنبش بایستد قدرت بسیار ضعیفی خواهد داشت، بر عکس وقتی عده زیادی از مذاکره گر جلو بزنند و او پشت سر آنها حرکت کند، او میتواند بر سر میز مذاکره امتیازات بیشتری از دشمن طلب کند برای راضی کردن طیفهای جلو افتاده جنبش. تا وقتی جنبش دوم خرداد با استراتژی "فشار از پایین چانه از بالا" پیش میرفت موفق بود، ولی وقتی استراتژی به "آرامش فعال تغییر کرد و قرار شد مردم پشت سر رهبران حرکت کنند عملا رهبران دوم خردادی تمام قدرتشان را از دست دادند. - پاسخ شاهین
- همانطور که گفتم اگر خود را از گروه سوم می دانید، دستتان را هم می بوسم. در مورد مجاهدین حرف و حدیث زیاد دارم و در مجموع با نظرتان در مورد آنان مخالفم. مجاهدینی که من می شناسم کسانی بودند که اقلیت بودن طرز فکرشان را نپذیرفتند. چنانکه هم اکنون هم حاضر نیستند بپذیرند. اینکه روزنامه فروشی را به جرم اصرار بر مجاهد بودن در زمان جنگ اعدام کردند، هم اگر چه کار درستی نبود، ولی حداقل قابل درک بود. زمان جنگ موقعیت خاص خودش را دارد. قوانین عادی و عرف عادی در زمان جنگ کنار می رود. فرض کنید کسی در سال 2002 یا 2003 در خاک آمریکا و توسط پلیس آمریکا به اتهام توزیع روزنامه های القاعده در سال 1998 دستگیر شده و خود را عضو القاعده معرفی نموده و بر موضع القاعده بودنش هم اصرار داشته است. فکر می کنید پلیس آمریکا مثل یک متهم عادی ابتدا حقوق او را به وی یادآور می شد و اجازه می داد با وکیلش تماس بگیرد؟ جنگ که این سوسول بازی ها را نمی شناسد. باز اعلام می کنم که با اعدام های گسترده 67 مخالفم و اصلا قصدم تبرئه حاکمیت آن موقع نیست. ولی اقدام حاکمیت را نادرست و در عین حال قابل درک می دانم. در مورد تکثر سلایق حق با شماست. ولی تکثر سلایق با تکثر عملکرد فرق دارد. برای مثال وقتی من و شما و حمید و برزو هدف و ماموریت نظامی روشنی داریم که درآن زمان نقشی تعیین کننده دارد، بدیهی است که باید ساعت هایمان را با هم تنظیم کنیم. البته می توانیم ساعتها بنشینیم و با هم بحث کنیم که ساعتمان را باید بر روی وقت شهر کدام یک مان تنظیم کنیم. ولی نتیجه چنین بحثی بخصوص اگر فرسایشی باشد شکست عملیات است. امروز و در شرایط فعلی بحث بر سر اشتباهات کوچک و بزرگ رهبران جنبش فقط یک بحث انحرافی است. دو یا سه روز پیش مطلبی در همین وبلاگ نوشتم که در بالاترین هم داغ شد. در آنجا تحلیلم از سخن و شروط خاتمی را گفته ام و تا کنون نیز نشانه ای بر اشتباه بودن تحلیلم ندیده ام.
-
دوست عزیزمان، درمانگاه، به روشنی جان کلام را به قلم آورد. نکته آن است که برای رسیدن به تعادلی پایدار به تمامی این نیروها − شاید به غیر از گروههای اول و دوم که عملا از بازی خارجند − نیازست. دموکراسیهای غربی نمونه خوبی از عملکرد این نیروهای متنافر و گاه غیرعقلایی هستند. اگرچه وجود جریانات اکتیویستی و احساساتی، با ایرادهای گاه کودکانه و غیرمعقولشان، سخت ناساز با ساختار آهنین بروکراسی دموکراسیهای جاافتاده ی غربی به نظر می آید، اما همین گروهها نقش سازنده یی در حفظ سکان نیروهای سیاسی بازی میکنند. چنین ساختاری به گونه یی ذاتی گردش حداکثری سکان به چپ یا راست را ناممکن میسازد.
- پاسخ شاهین
- آقای موسوی به روشنی همه ملت را (بجز مجاهدها) در صورت تمایل خودشان، عضو جنبش دانسته است. مشکل اینجاست که اینان خودشان خود را عضو جنبش نمی دانند و به صراحت نیز این موضع را اعلام می کنند. ما چکار باید بکنیم؟ التماسشان کنیم که عضو جنبش باشند؟ امروزه یک جوان 18 ساله هم اگر خود را عضو جنبش بداند، می داند که از او در هر لحظه انتظار چه کاری می رود. فرقی ندارد که ساکن مالزی است، در روز عاشورا در خیابان است، در حال صحبت در جمع فامیل در یکی از روستاهای ایران است و یا در سلول انفرادی بند 240 اوین. لازم نیست کسی برایش توضیح دهد. خودش می داند چگونه بیشترین کمک را باید به جنبش بکند. ولی این دوستان......
-
دوست عزیز از مطلب بسیار زیبائی که نوشتی بسیار ممنون. اما, بعد از 32 سال اشتباه کاری, سکوت در جائی که میبایستی فریاد میزدیم و انتقاد میکریم, ما را به اینجا رساند. اگر هم مجددا سکوت کنیم و خود را (با عرض پوزش) گوسفند وار تسلیم رهبران کنیم, زمانی بخود خواهیم آمد که 32 سال دیگر سپری شده. پس فکر نمیکنید که دقیقا با درس آموزی از خطاهای گذشته باید وتکرار میکنم که باید انتقاد کنیم چون اگر نکنیم چه فرقی خواهد بود بین ما و ذوب شدگان در ولایت وقیح. همچون کوه جامد و منسجم بودن مهم است و نه مانند آب روان بودن, زیرا که آبرا در هر ظرفی میتوان ریخت چون که ذوب شده. ما هرگز ذوب نخواهیم شد نه برای این شخص و نه برای آن شخص.
- پاسخ شاهین
- زبان هرکس می گوید اعضای جنبش نباید انتقاد کنند لال شود. همه ما می دانیم انتقاد چیست. رهنورد و موسوی هم به صراحت گفته اند که حاضرند انتقاد شوند. ولی در عین حال همه ما هم فرق انتقاد را با لودگی و تمسخر می دانیم.
-
ضمن تایید حرفهای دوستان، قدری متعجبم از میزان حساسیت و برخورد منفی شما با گنجی! او اشتباهات، تناقضات و بداخلاقی هایی دارد، مثل همه ی ما، اما فکر نمیکنید اگر ما جای او بودیم کی و کجا دسته دسته اعتراف نامه ها را امضا کرده بودیم و نیز با در نظر گرفتن کارکرد او در ارتباطات مثبتش با روشنفکران دنیا برای جلب حمایت از همین جنبش سبز، به نظرم قدری دارید تند میروید. شاید بهتر باشد بیشتر او را مرور کنید.
- پاسخ شاهین
- من برای آقای گنجی احترام زیادی قائلم. اگر تنها شاهکار او آن اعتصاب غذای شجاعانه بود نیز، او لایق قهرمانی ملت بود. برای همین هم نام او را اختصارا نوشتم. ولی قبول کنیم که گنجی وقت ناشناس است. در زمانی که اصلا انتطارش نمی رود به قول زیبا کلام، «با یک پیچ تند» چنان ویراژی می دهد که کل رشته تیم پنبه می شود. گنجی از وقت ناشناسی اش در نقد هاشمی درس نگرفت. او هنوز هم وقت ناشناسی می کند. همین چند وقت پیش بود که بعد اط سالها یادش افتاده بود که امام زمان را نقد کند. وقتی کسی به نمایندگی از جنبش سبز در محافل جهانی اعتراض می کند و جلوی سازمان ملل بست می نشیند، اینگونه القا می شود که موضع وی موضع جنبش است. تا اینجای کار هم عیبی ندارد. ایراد از جایی شروع می شود که نظراتش شخصی اش مثلا در مورد همین امام زمان، در داخل و توسط دستگاه تبلیغاتی حکومت به عنوان موضع رسمی جنبش سبز تبلیغ می شود. و از این طریق کلی سرکوب جدید و ریزش جدید برای جنبش به ارمغان می آید. نقد من به آقای ا.گ از این جنس بود
-
نویسنده محترم وبلاگ لطفا به سایت خبرنگاران سبز یک ایمیل بزنید. با سپاس
- پاسخ شاهین
- یا من کند ذهن هستم و یا شما فراموش کرده اید نشانی بدهید. اگر آدرس ایمیل بدهید در خدمت خواهم بود
-
یک:
ظاهراً دسته ششمی هم هست که با طرز تفکر شابلونی و کلیشه وار هم نوعان و هم میهنانشان را دسته بندی میکنند و تصویری بسیار ساده و سپیدسیاه از آنان دارند و احتمالا در این دید قالبی آنها پیچیدگی و فردیت نمیگنجد. نویسنده این سطور هم از فعالان جنبش سبز بوده و هست و هم در همایش ایرانیان در تابستان گذشته شرکت کرده که بیشتر شرکت کنندگان در آن ایرانیان شریف، وطن دوست و کوشای خارج از ایران بودند و بعد از تجربه ماهیت همایش و افتضاح گردانندگان در همان روز اول از ادامه شرکت سر باز زدند.
دو:
معتقدم تنها کسانی از دایرهٔ جنبش دموکراسی خواهی بیرون هستند، که عملا به موجودیت و عقیدهی دیگران ارزشی قائل نیستند. سازمان مجاهدین در کلیتش تبدیل به یک گروه فرقه مانند و نابردبار شده است، از این رو با موضع نویسنده نسبت به این گروه موافقم، با ذکر این مطلب که آغوش دموکراتها و قانونمداران واقعی ایرانی باید در برابر افرادی که تفکر مجاهدین اصیل را دارند ولی در عمل بردباری سیاسی نشان میدهند و رای اکثریت و احترام به حقوق اقلیت را تمکین میکنند، باز باشد.
با احترام - پاسخ شاهین
- من به دسته دوم ارادت دارم. می دانم که در یک عمل انجام شده قرار گرفتند. به قول معروف «چی فکر می کردند و چی شد!» منظورم گروهی که از ادامه همایش منصرف شدند(مانند شما و سایر ترک کنندگان روز اول) و یا آنها که اعتراضشان را نشان دادند (امثال نجابت) نبود. در مورد دوم کاملا همعقیده هستیم.
- ایرانزمین گفت...
-
سلام به دلسوزانه ایرانزمین و ایرانیان
جوانی ۳۰ ساله هستم که در غربت گرفتارم و حاضرم جان در راه وطن بگترم با اینکه ۱ پسر و خانمی دارم که جان من هستند
از بد از اتفاقاته انتخابات تا به حل در پی اطلاع رسانی به هموطنان در خارج و در ایران هستم البته تا آنجایی که توان و تفکراتم اجازه میدهند
اما در این وسعت چیزی به فکرم آماده که فهمیدم البته بنده یکی از اتمهای ملت ایران هستم خواهشاً از بنده دلخور نشوید که حرف دل و اندیشیم را برایتان بین میکنم
آن چیزی که من بهش رسیدم این است که ما باید خود را جدا از ایرانیان داخل بدونیم هروقت این اتفاق در تفکرمن افتاد این همه زیاده خواهی از بیرون نمیتوانیم بکنیم چونکه هرجور هم که باشد ما مستقیم در این قاضی نیستیم جان ما نیست که در خطر است
هیچوقت خود را قهرمان این جنبش نبینیم
هممون در خارج از کشور میدونیم که این کلیشهیی که خودمان با دست خود ساختیم مثل (ایرانیها که با هم نمیتونن اتحاد داشته باشن ) یا ملت ایرانو باید گرسنه نگاه داشت یا خیلی شنیدم حتا در روزهای خرداد که نه بابا هیچ اتفاقی نمیفته میزنن مردمو بعدشم تموم میشه
فکر کنم بس باشه نه
خلاصه اینو میخوام بگم که باعث کنیم دنبال یک قهرمان بگردیم مثل رمبو که بید وسطه میدون جر بزنه و یه روز آخوندارو بندازه بیرونو ماهم همه برگردیم پهمنو بندازیم رو همو تو ایران حالشو ببریم
اما خودمون مثل کبک کلرو کردیم تو برف میگیم بذار اونا لنگش کنن ما برمیگردیم
که خجالت آور است این فکر
اینهارو بنده ایرانی نمیدونم
متاسفانه
اما به جای اینکه دورو برتونو نگاه کنین در هر کشور اروپا ببینین که مردم چطور به اینجا رسیدن چطور مبارزه کردن چطور دست به دست همدیگر دادن چطور با هم رفتار کردند چطور فکرشنو روی هم گذاشتند
ما فقط شعر میدیمو کار دیگری نمیکنیم
اگر ایران برامون انقدر مهم اگه جنگلش نباید بسوزند اگر خاکش نباید به لجن تبدیل بشه اگر ثروتش نباید با غارت بره اگر هموطنمن نباد پای در برند و زندگیشون به حالت عادی برگرده اگر ورزشش باید باشه در جهان اگر همهٔ اون چیزیی که پدرنمن با هزار زحمتو پشتکار برامون درست کردندو کورشمن از جان مایه گذشت و میخواهیم برداشتش کنیم
اگر ایران سریع در جهان باید باشا اگر ایران سرهٔ من و تو هست بیاو از این کارها دست بکش خود را همهجا ایرانی معرفی کن
مثل ندا که جان داد مثل سهراب مثل امیر مثل ترانه و همهٔ آنهایی که از داخل ایران ایرانرو به جهانیان شنسوندند که الان درین باهاش پوز میدین که بله ایران اونی نیست که آخوندا نشون دادن نه ایران همینه که ۲ ساله پیش دیدین
پس فقط آخوندا نیستن که حق ماهارو پایمال میکنن اگر من او تو خود را ایرانی معرفی نکنیمو تلاش برای آزادی نکنیم
به جایی نمیرسیم و این لاشخورهای به عبارتی غیر ایرانی و بیوفا به ممه وطن زجر کشیده دستشان باز تر خواهد شد و دیگر نه آثاری از ایران خواهد منو نه من و تو
بد از این که ایران را از ذلت آخوندی خارج کردی میتونیم دنبال رئیسش بگردی باور کن در خود ایران صدها نفر هستند که ایران رو از کوروش داریوش بیشتر دستدرندو این مملکترو آباد تر خواهند کرد اینهارو که در تلفن. میبینیم یه چندتا خوب بینشون هست اما بازهم هستند
لپ کلم هموطن همبستگی همبستگی همبستگی
اگر یادتون باشه بچه بودیم که کارتونی بود که نشون میداد کوسیی با ماهیها حمل میکنه و اونارو میخوره تا روزی که ماهیها با هم جم شددندو شکل ماهی بزرگتری از کوسه شدند و کوسه تا آنهارو دید چارهای جز فرار نداشت
رنجنم
اما جرم فقط یک چیز نیست آنهم عشق است عشق به میهن عشق به عاشقانه میهن و عشق به زندگی در میهن با همیهنان
مهر ایران به دل دارمو
ریچهٔ من در آن خاک
با همه جراتو جانم کنم میهن از ذلّت پاک
ایزدمای اهورا رخصت که در این راه ندارم هیچ بک
که من ایرانیم
نود ارشو کاوه
زکه ارث کورشش آزاده آباد
هموطنانم عاشقانه مبارز باشیم
به امید آزادی و ابدی ایرانزمین و جشن سرور در میهن
پاسخ شاهین
این نرم افزار را به شما معرفی می کنم.
-
مشگل سبزاللهی مثل شما اينه
خودتون از نوچه ها خامنه اي بهتر ميدونيد
اما در واقع يکي هستين
نه عقيده به آزادي بيان لغو مذهب رسمي داريد
کشتار دهه 60 ماست مالي ميکنيد
چون به نفعتون نيس واقعيت مشخص بشه
چون پاي رهبرهاي مقدستون گيره
مغلته ميکنيد آمريکا کشور مذهبي هست
اما اگه آمريکا کشور مذهبي بود
الان حالش روز مثل ما بود
تجاوز به عايشه با بهانه مادرتون
10 ساله بود توجيه ميکنيد - پاسخ شاهین
- در مورد سال 67 شما را ارجاع می دهم به اولین پاسخ در همین پست. در خصوص مذهبی بودن کشور ایالات متحده پیشنهاد می کنم این مطلب را از ویکی پدیا بخوانید. در خصوص ازدواج با کودکان من فقط یک واقعیت تاریخی را بیان کردم. تا 70-80 یال پیش حتی در شهرهای بزرگ سن ازدواج دختران بسیار پائین بود. حدود 10 سال(تخقیق علمی نکرده ام پس از من مدرک نخواهید!) بنابراین کسانی که به پیغمبر اسلام بخاطر ازدواج با یک کودک ایراد می گیرند، تاثیر فرهنگ را بر سن ازدواج انکار کرده اند.
-
Ba Salam,damat Gharm....be ghol kordi,Dass khosh
متشکرم. این نرم افزار را به شما معرفی می کنم.
-
سلام دوست عزیز. در صورت امکان دعوت نامه ی سایت بالاترین رو برای من بفرست تا بتونم فعالیت کنم:afastronomy@gmail.com
با تشکر
یک مبارز - پاسخ شاهین
- دعوتنامه ندارم. ولی یکی از پستهای وبلاگتان را در بالاترین لینک کردم که رای خوبی هم آورد
-
به تظر من گروه 4 و 5 رو می شه براحتی در هم ادغام کرد چون از یک جنسند.
گروه 2 مهوع ترین هستند - پاسخ شاهین
- البته این عقیده هم کاملا محترم است.
دستت درد نکند دوست عزیز.شرمنده کردی!
پاسخحذف