نامه یک حاجی بازاری به مرجع تقلید خودش

حضور حضرت آیت‌الله العظمی، دامت برکاته

سلام علیکم. طیب الله

حضرت آیت‌الله
حالتان چطور است؟ ملالی نیست؟ کسالتی نیست؟ از حال من بخواهید، راستش چندان خوب نیستم. بنده زاده را که خاطرتان هست؟ همان که رانندگی من را می‌کرد. هر وقت برای پرداخت وجوهات می‌آمدم قم دستبوستان، آنجا، گوشه دفترتان کز می‌کرد. یادتان هست؟ بله. آن بنده زاده را امسال هم مثل پارسال در خیابان کتک زدند. نه ارازل و اوباش. بلکه باز هم کسانی او را زده‌اند که لباس پلنگی متحدالشکل پوشیده بودند. خودش می‌گوید بسیج. دوباره دستمان به دکتر و دوا بند شده. شما هم که احوالی نپرسیدید. اول گفتم شاید کسالتی دارید. ولی بعد دیدم رادیو و تلویزیون می‌گوید سالمید و به دعا گویی رهبر مشغول هستید. راست و دروغش با خودشان. یادتان هست اوایل ازدواج من طلاهای خانم را آوردم خدمتتان که هدیه کنید به بسیج و جبهه و جنگ؟ آن بسیجی‌ها که خیلی بچه‌های خوبی بودند؟ برادر خانم من هم از همان بسیجی‌ها بود. یادتان هست در فاو شهید شد؟ پس چرا این بسیجی‌ها مثل گرگ هستند؟ حتما بنده زاده اشتباه می‌کند که می‌گوید ضاربینش بسیجی بوده‌اند!


جناب ثقه‌الاسلام
خاطرتان هست همین چندسال پیش صبیه را با یک جوان دانشجو آوردیم خدمتتان، خطبه عقدشان را خواندید؟ به سلامتی بچه‌دار هم شده‌اند. البته دامادمان که الان در زندان است. گاهی خانه مان را گرو می‌گذاریم و او برای چند روز به مرخصی می‌آید. همان خانه‌ای که بعد از پرداخت خمس سکه‌ها و پس اندازمان، تازه خریده بودیم. دامادمان قرار است تا هفت سال دیگر در زندان بماند. تازه لیسانسش را گرفته بود. نه دزد بود و نه قاچاقچی. به ما که جواب سربالا می‌دهند. ولی می‌گویند جرمش شرکت در مراسم روز عاشورای 88 بوده. راست و دروغش با خودشان. باور کنید خیلی سخت است. این دختر را بچه به بغل دوشنبه به دوشنبه می‌برم جلوی در زندان. 10 دقیقه می‌‌رود شوهرش را می‌بیند و بر می‌گردد. دیگر تا هفته بعد یک چشمش اشک است و یک چشمش خون. مادرش هم که فقط نفرین می‌کند بر باعث و بانی این بدبختی‌ها.

علامه بزرگوار
همانطور که می‌دانید چند سالی است که وجوهات نمی‌دهم. می‌دانید چرا؟ حقیقت این است که کاسبی که خراب است. تجارت هم رونقی ندارد. مالیات و عوارض هم که سر به فلک می‌زند. هر آدم کت و شلواری که از جلوی حجره ما رد می‌شود، معلوم است که آمده تا یک مالیات و عوارض جدید از ما بگیرد. بنده‌زاده‌ی کوچکم می‌گوید در سایت خبرگزاری دولت خوانده که اگر دولت برق و گاز و آب و پست و بنزین و کرایه و مالیات را گران کرده، در عوض دارد سالی سه چهار میلیارد دلار به حوزه‌ها و روحانیون و مسائل قرآنی کمک می‌کند. حاج خانم هم می‌گوید:«ما که وضعمان خوب نیست. مراجع هم که ماشالله وضعشان با پول‌های دولت خوب است. پس چرا اززمین به آسمان ببارد؟» هرچه به گوشش می‌خوانم که «آخر زن، هرچی توی این کامپیوترها می‌نویسند که راست نیست» به گوشش نمی‌رود که نمی‌رود. می گوید «خبرگزاری دولت گفته! شوخی که نیست؟» نمی‌دانم چه کنم؟ مانده‌ام مستاصل.

حاج آقای گرامی
وجوهات که نداریم بدهیم. ولی دیگر برای استفتای سوالات شرعی هم نمی‌شود خدمت برسیم. راستش خانم انگار جنی شده. از وقتی بنده‌زاده را کتک زده‌اند و دامادمان را هم در زندان حکومت اسلامی غل و زنجیر کرده‌اند، خدا و دین و ایمان را بوسیده و کنار گذاشته. یادتان هست قدیم‌ها سالی یک بار نذری افطاری ماه رمضان داشتیم؟ حاج خانم پایش را کرده توی یک کفش که «از امسال آن را هم نمی‌گذارم بدهی!» می‌گوید از هرچه اسلام و دین است بیزار شده. دیگر نمی‌دانم با چه زبانی نصیحتش کنم. هرچه به گوشش می‌خوانم که «آخه عیال، این حکومت دخلی به اسلام ندارد. تو که نباید ظلم این حکومت را به پای اسلام بنویسی» به گوشش نمی‌رود. جواب می‌دهد که «اگر این حکومت دخلی به اسلام ندارد، مراجع قم که دیگر خود اسلامند! چرا آن‌ها ساکت شده‌اند؟ چرا آن‌ها عبا را نمی‌اندازند و کفن بپوشند و بیاییند به خیابان؟ چرا آن‌ها از این حکومت تبری نمی‌جویند؟ چرا آن‌ها برای قتل یک دختر در تشییع جنازه پدرش بیانیه ندادند؟ چرا با اعتصاب غذایی‌ها همدردی نکردند؟» خلاصه داستانی داریم با عیال. باور کنید رویم نمی‌شود که به شما بگویم خانمم از دین برگشته. خودش که اینطور می‌گوید. راست و دروغش با خودش!

الهی قربان آن صورت نورانی‌تان بروم
باور کنید خانواده‌ام دارد از دست می‌رود. دین و ایمانشان دارد از دست می‌رود. بعد از انتخابات که روی بام «الله اکبر» می‌گفتند و بر می‌گشتند با هم نماز جماعت سه چهار نفری می‌خواندند خیلی زندگیم را دوست داشتم. اما الان نمازهایشان قضا می‌شود. گاهی قضایش را هم نمی‌خوانند. کاهل نماز شده‌اند. شما را به خدا بگوئید چه کنم؟ ایراد از من است؟ یا نعوذبالله از شماست؟ عقل ناقص من می‌گوید اگر این جوان‌ها راه خلاصی از این طلم را جز در مراجع در جای دیگری ببینند، دیگر برگرداندنشان به دامن اسلام واقعا کار سختی است. با این‌حال صلاح با شماست. زیاده عرضی نیست.

التماس دعا


یادداشت صاحب وبلاگ: این فقط نامه یک حاجی بازاری خاص است. بدیهی است که در میان حاجی بازاری‌ها آدم‌های پولدار، بی‌پول، باسواد، بی‌سواد، پیر، جوان، سبز، قهوه‌ای و خلاصه همه جور آدمی با هر شخصیتی پیدا می‌شود. حاجی بازاری قصه ما فقط یکی از این حاجی بازاری‌ها است.

پیغام کریس دی‌برگ به مناسبت دومین سالگرد شهادت ندا



کریس دی‌برگ در صفحه فیس بوک خود یاد و خاطره دومین سالگرد شهادت ندا را پاسداشته است. او از همه خواسته است که ترانه زیبای ندا ( People of the World) را که به ما و او هدیه کرده به رایگان دانلود کرده و در همه جا به اشتراک بگذارند.

این ترانه زیبا را از اینجا دانلود کنید

Today, we're remembering and celebrating the life of Neda. Her death was not in vain, and her memory lives on. Our gift to her (and you) is a free download of Chris' song, People of the World. Just click the link, and share with your friends. For Neda.

چرا میرحسین موسوی مسئول اعدام‌های سال 67 نیست؟ زیرا...

اعدام‌های سال 67 یکی از نقاط تاریک تاریخ کشور ما است. با گذشت 22 سال از آن تاریخ، هنوز عده زیادی از آنچه در آن زمان در زندان‌ها رخ داد باخبر نیستند. شاید به همین دلیل باشد که این اعدام‌ها و اندازه‌گیری نقش مهندس موسوی در آن امروزه دغدغه اصلی اغلب ایرانیان داخل کشور نیست. ولی به هر حال این مسئله‌ای است که برای بسیاری از ایرانیان خارج از کشور و اندکی از ایرانیان داخل کشور یک نقطه مبهم است. به اعتقاد برخی از اینان، باید موضع جنبش نسبت به این رفتار حکومت در آن زمان روشن باشد تا آنان نیز بتوانند موضع خود را نسبت به جنبش روشن کنند. هدف از این سطور بررسی عواملی است که می‌تواند به این دوستان مطالبه‌گر کمک کند تا بتوانند راحت‌تر نسبت به جنبش موضع بگیرند.

اعدام شدگان:
گروه‌های چپ اسلامی و چپ مارکسیست مسلح و برانداز، بیشترین کشته شدگان این اعدام‌ها بودند. اعضای سازمان مجاهدین خلق اغلب در ماه مرداد محاکمه مجدد شدند و اعضای سایر گروه‌های چپ در ماه شهریور. این افراد کسانی بودند که قبلا محاکمه شده و اغلب به زندان محکوم شده بودند و حتی برخی از آنان قرار بود به زودی آزاد شوند. اغلب اعدام شدگان از اعضای سازمان مجاهدین بودند. برخی از آنان از دیگر گروه‌های چپ مسلح و برانداز همچون چریک‌های فدایی خلق(هر دو انشعاب)، کومه‌له و پیکار بودند و عده بسیار قلیلی از آنان را زندانیان سیاسی گروه‌های غیر مسلح مانند هواداران حزب توده و مارکسیست‌های عقیدتی تشکیل می‌دادند.

تعداد:
منابع رسمی جمهوری اسلامی ایران هیچگاه رقم قطعی برای تعداد این اعدام‌ها اعلام نکرده‌اند. یک منبع غیر رسمی ولی چاپ شده در ایران تعداد این اعدام‌ها را هزار نفر عنوان کرده است. آیت‌الله منتظری تعداد اعدام‌ها را 2800 یا 3800 مورد (اختلاف به خاطر فراموشی ایشان است) می‌دانستند. گروه‌های مخالف جمهوری اسلامی فهرستی شامل نام 4481 نفر را منتشر کرده‌اند که ادعا شده همه آنان اعدام شده‌اند. دانشنامه ویکی‌پدیا تعداد اعدام‌ها را از 2500 نفر کمتر و از 5000 نفر بیشتر نمی‌داند. برخی از نام‌های منتشر شده در فهرست منتشر شده توسط گروه‌های مخالف ممکن است که از کشته شدگان عملیات جنگی فروغ جاویدان که همزمان با اعدام‌ها بود باشند.

فضای زمانی:
اعدام‌های سال 67 به اعدام‌هایی گفته می‌شود که در فاصله بین مرداد تا شهریور سال 1367 در زندان‌های ایران اتفاق افتاد. اغلب گروه‌های چپ در اوایل دهه 60 بر علیه جمهوری اسلامی اعلام براندازی کرده بودند. در طول دهه 60 گروه‌های چپ مسلح به بمب‌گذاری و ترور کور و بدون هدف روی آوردند و کمک اطلاعاتی شایانی نیز در طول جنگ ایران و عراق به صدام نمودند. در نهایت با پذیرش قطعنامه 598 از سوی ایران، گروه مجاهدین خلق دست به حمله نظامی مستقیم از مرزهای غرب و شمال غرب کشور بر علیه ایران زد. بسیاری از تاریخ نگاران، اعدام‌های مرداد 67 را که همزمان با حمله مجاهدین به ایران بود، عکس العملی به این اقدام مجاهدین می‌دانند.

عوامل اعدام:
با آغاز نبرد زمینی مجاهدین خلق در عملیات مسلحانه فروغ جاویدان، به دستور مستقیم آیت‌الله خمینی هیاتی سه نفره شامل آقایان نیری، اشراقی و نماینده‌ای از وزارت اطلاعات(مصطفی پورمحمدی) اقدام به محاکمه مجدد اعضای مجاهدین خلق و سایر گروه‌های چپ نمودند و همه کسانی را که بر موضع خود باقی مانده بودند حلق‌آویز کردند. بنا بر برخی گزارش‌ها در این میان نیری تلاش در محکومیت و اشراقی تلاش در تبرئه محکومان داشته‌اند.

مطلعین:
موضوع اعدام‌ها حداقل تا چندماه کاملا محرمانه بوده است. امروزه اغلب مسئولین نظام از این اعدام‌ها اظهار بی‌اطلاعی می‌کنند و گروه‌های مخالف جمهوری اسلامی نیز مدعی هستند که همه مسئولین نظام در جریان اعدام‌ها بوده‌اند. در میان منابع گوناگون شاید تنها منبعی که بتوان در مورد مطلعین به راحتی به آن اعتماد کرد خاطرات آیت‌الله منتظری است. چرا که در شرایطی نوشته شده که دلیلی برای دروغ بودن آن وجود ندارد.

بر اساس خاطرات ایشان کسانی که از ابتدا در جریان این اعدام‌ها بوده‌اند (به غیر از مسئولین جزء اجرای اعدام‌ها) و نام آنان در این خاطرات آمده‌است عبارتند از: آیت‌الله خمینی، آیت‌الله منتظری، سید احمد خمینی، آیت‌الله موسوی اردبیلی و نه نفر دیگر اعضای شورای عالی قضایی(ازجمله وزیر دادگستری)، سیدهادی هاشمی، قاضی خرم‌آبادی، محمدعلی انصاری(دفتر آیت‌الله خمینی)، نیری و اشراقی و پورمحمدی و رئیسی (مجریان و قاضیان احکام در تهران)، قضات درگیر پرونده در شهرستان‌ها، ری‌شهری، نمایندگان آیت‌الله منتظری در زندان، سیدعلی خامنه‌ای(ظاهرا مدعی است از شهریورماه و در پایان موج اعدام‌ها در جریان قرار گرفته)، محمدحسین احمدی و حمید روحانی.

از نام‌های موجود در این فهرست می‌توان نتیجه گرفت که اغلب مقامات قضایی کشور در آن دوره از جریان اعدام‌ها مطلع بوده‌اند. از میان اصلاح طلبان امروز موسوی خوئینی‌ها و آیت‌الله موسوی اردبیلی چهره‌های شاخص مطلع از اعدام‌ها بوده‌اند. همچنین پذیرفتنی نیست که نماینده قائم‌مقام رهبری در زندان(آقای حسینعلی انصاری) از جریان اعدام‌ها باخبر باشد و مجید انصاری به عنوان رئیس سازمان زندان‌ها در جریان اعدام‌ها قرار نداشته باشد.

از طرفی در اسامی موجود در فهرست، به غیر از نام سیدعلی خامنه‌ای (و وزیر وقت دادگستری) هیچ نام دیگری به چشم نمی‌خورد. چنانچه گفته شد خامنه‌ای نیز احتمالا در دوره پایانی اعدام‌ها متوجه حجم اعدام‌ها شده است. بنابراین این ادعا که میرحسین موسوی در دوره اجرای اعدام‌ها از این اتفاق بی‌خبر بوده است، امکان دارد واقعی باشد.

اظهارنظرها:
از میان مسئولان جمهوری اسلامی، یکی از نخستین اظهار نظرهای علنی مربوط به مهندس میرحسین موسوی است. پس از او سیدعلی خامنه‌ای، جواد لاریجانی، دکتر ولایتی، مجید انصاری و دیگران نیز در این خصوص اظهار نظر کرده‌اند. نکته مهم این اظهار نظرها این است که همه این افراد گویی یک روایت واحد را در اظهارات خود تعقیب می‌کنند. گویی که پس از اعدام‌ها یک روایت رسمی واحد به آنان گفته شده و آنان این روایت را تکرار می‌کنند. این روایت حاکی است که زندانیان با کسانی که در عملیات فروغ جاویدان شرکت کرده بودند، مرتبط بوده و قصد شورش و کمک به آنان از جبهه پشت را داشتند. به همبن دلبل اعدام شدند.

با گذشت 22 سال از این اتفاق، نظام جمهوری اسلامی هیچ سندی که اثبات کننده این مدعی باشد ارائه ننموده است. ولی اصلا بعید نیست که کسانی که چنین اظهار نظری کرده‌اند، خود به درستی آن باور داشته‌اند. به این معنی که نظام در واکنش به اعلام مخالفت برخی مسئولین خود پس از اطلاع یافتن از اعدام‌ها، چنین روایتی را به آنان ارائه داده و آنان نیز با توجه به شرایط جنگی کشور آن روایت را پذیرفته‌اند.

استدلال شرایط جنگی:
روش آیت‌الله خمینی در اعدام‌های سال 67 حداقل برای نگارنده قابل دفاع نیست ولی قابل درک است. ولی ما از منظر تاریخی به وقایع نگاه می‌کنیم و نه از منظر کسی که درگیر یک بحران است. آیت‌الله خمینی در تابستان سال 67 درگیر یک بحران بود. بحرانی که او را به نوشیدن جام زهر واداشت. او که همواره از جنگ تا رفع فتنه از عالم سخن می‌گفت، مجبور به پذیرش قراردادی از موضع ضعف شده بود. در شرایطی که در خیابان‌های تهران برنج و گوشت و روغن و قند سهمیه بندی بود و دولت با مشکل این اقلام را تهیه می‌کرد، حکومت مجبور به نگهداری از زندانیانی بود که بنا به اظهار خودشان بر سر موضع بودند. یعنی با دشمن کشور که در حال جنگ با ایران بود یک موضع مشترک داشتند.

شرایط جنگی قوانین خاص خود را دارد. حتی در مترقی‌ترین و دموکراتیک‌ترین کشورهای دنیا، خائن محکوم به اعدام است. حساب خائن از حساب اسیر جداست. اسیر جنگی تابع پیمان ژنو است. ولی خائن همواره اعدام می‌شود. اگر در طول جنگ جهانی دوم یک فرد انگلیسی در انگلستان، با هیتلر موضعی یکسان داشت آیا اعدام نمی‌شد؟ اگر یک روس یا حتی آمریکایی در کشور خودش ادعا می‌کرد که بر سر آرمان‌های نازیسم ایستاده است و به آن آرمان‌ها وفادار است آیا چیزی کمتر از اعدام نصیبش می‌شد؟

حقوق بشر اگرچه در مورد اسیر جنگی رعایت می‌شود، ولی خائن همواره از حقوق بشر محروم بوده است. بحث ما بر سر درست یا غلط بودن این مطلب نیست. بحث بر سر قابل درک بودن آن است. به اعتقاد نگارنده حکم و فرمان آیت‌الله خمینی در خصوص اعدام زندانیان وابسته به گروه‌های مسلح که همچنان بر موضع یکسان خود با دشمن پافشاری می‌کرده‌اند، اگر نه قابل دفاع، که حداقل قابل درک است.
استدلال تسری مسئولیت:
کسانی که میرحسین موسوی را مسئول اعدام‌های سال 67 می‌دانند، باید به یک سوال بطور مشخص پاسخ دهند. آیا همه افراد موجود در یک سیستم مسئول همه اتفاقات درست یا غلط آن سیستم هستند؟ به عبارت دیگر آیا میرحسین موسوی به صرف اینکه عضوی از مجموعه نظام جمهوری اسلامی بوده و در بخش دیگری از این نظام اعدام‌هایی صورت گرفته است، صرفنظر از اینکه میرحسین از این اعدام‌ها مطلع بوده یا خیر، آیا او مسئول این اعدام‌ها است؟

اگر پاسخ خیر است، یعنی میرحسین مسئول اعدام‌های سال 67 نیست و نباید پاسخگوی آن باشد. اما اگر پاسخ این سوال مثبت است، به طریق اولی می‌توان نتیجه گرفت که همه زندانیان اعدام شده عضو گروه‌های مسلح در سال 67، شریک در بمب گذاری‌ها و ترورهای کور انجام شده توسط سازمان متبوعشان بوده‌اند. بنابراین همه آنان بمب‌گذار و تروریست محسوب شده و مستحق اعدام بوده‌اند.

چگونه است که ادعا می‌شود فردی که اعدام شده فی‌المثل فقط در سازمان تروریستی مجاهدین خلق به کار پخش اعلامیه مشغول بوده و بنابراین تروریست نیست. اما میرحسین موسوی که عدم ارتباط و عدم اطلاع و عدم نفوذ و قدرت او در سیستم قضایی آن زمان نیازی به اثبات ندارد، باید به خاطر اتفاقات رخ داده در دستگاه قضایی پاسخگو باشد؟




موضع دکتر اردشیر امیرارجمند در خصوص اعدام‌های سال ۶۷

در خصوص اعدام‌های سال۶۷ مکررا پاسخگو بوده ام و نمی توانستم به آن نپردازم. بعد از انقلاب وقایعی رخ داده و همراه با خشونت هایی بوده که توجیه پذیر نیستو طبیعت خشونت گرای انقلاب هم نمی تواند این وقایع را توجیه کند. تنها اعدام های سال۶۷ نیست که باید نقد کنیم. وقایع قبل و بعد از آن را نیز باید قبول کرد و به نفد گذاشت. آقای مهندس موسوی در آن هنگام نخست وزیر بوده و عضو قوه قضائیه نبوده اند. بنا به گفته خودشان بی خبر بوده و حتی تقاضای تشکیل هیات تحقیق داده بودند. ولی این تقاضا نیز کفایت نمی کند. من این سوال را از مهندس موسوی پرسیدم که با توجه به اینکه مطلع نبودید، چرا پس از اطلاع استعفا ندادید؟ ایشان ظاهرا استعفا داده بودند ولی همچنان سر کار بودند. من به ایشان گفتم پاسخ شما به اندازه کافی قانع کننده نیست و باید پاسخ قانع کننده تری بدهید. ایشان باید قطعا در هنگامی که معدوریت های فعلی را نداشت، پاسخ روشن تری بدهد. ولی باید یک مسئله را به فال نیک گرفت و آن اینکه جنبش پذیرفته است که باید گذشته را نقد کند.و و من امیدوارم این نقد منصفانه باشد. انقلابی واقعی شده کهبا همه خوبی ها و بدی ها باید به نقد گذاشته شود. ولی خیلی از کسانی که امروز مطالبه گر وقایع دهه ۶۰ هستند خود جزئی از خشونت هستند و آنان نیز باید بپذیرند که نقد شوند. شاید اتفاقاتی که بعد از انتخابات افتاد، چشم همه ما را باز کرد و وقایعی که قبلا از آن می گریختیم، را با ما مواجه کرد. هیچگاه هیچ ملتی نمی تواند به راه صلح برود مگر آنکه خطاهای قبلی را قبول کند و در راه اصلاح آن پیش برود.

آیت‌الله صانعی: دلتان برای من نسوزد. دارم تاوان کارهای گذشته را می‌دهم


خاطره یکی از دوستان سبز از آیت‌الله صانعی به نقل از فیس بوک ایشان


سال گذشته با جمعی از دوستان خدمت آیت الله صانعی رفتیم . صحبت از وضعیت مملکت بود . ایشان گفتند دلتان برای آقای خاتمی و نوری نسوزد اینان تاوان حصر آیت الله منتظری را می دهند. دلتان برای آقای هاشمی نسوزد ایشان تاوان عمل خود را می دهند. بعد از چند ماه عمال رژیم به خانه ایشان هجوم بردند و وحشیانه خیلی از وسایل خانه را تخریب کردند. شنیدم که ایشان به دوستی گفته بودند دلتان برای من هم نسوزد من هم تاوان آنچه که در مدت تصدی امور حکومتی را داشتم می دهم

سخنی با اعضای شورای هماهنگی راه سبز امید

بنام خدا
بشارت بده آن بندگانی را که به سخن‌های گوناگون گوش می‌دهند و پیروی بهترین سخن هستند

اعضای محترم شورای هماهنگی راه سبز امید
با سلام
ما جوانان اصلاح طلب از 25 بهمن 89 و پس از دستگیری رهبران جنبش همه توان خود را به کار گرفتیم تا از تمرکز تصمیم‌گیری(و نه رهبری) توسط آن شورای محترم حمایت کنیم. خودتان شاهد بودید که هم شما اعضای محترم و هم ما حامیان طی این ماه‌ها تحت شدیدترین فشارها بودیم. فشارهایی که بعضی از ناحیه افسران نفوذی جنگ نرم در شبکه‌های اجتماعی بروز می‌نمود و برخی از جانب دوستان عجول‌تر، رادیکال‌تر و بعضا ناآگاه به شرایط داخل کشور. سوالاتی همچون درخواست معرفی اعضای شورا که بی‌فایده و پرزیان بودن آن برای ما که در شرایط امنیتی داخل کشور زندگی می‌کنیم به خوبی روشن بود در مقابل داشتیم که به آن‌ها پاسخی درخور دادیم.

خدا را شاهد می‌گیریم که تحت فشارهای این مدت حتی ما مدافعان عملکرد آن شورا نیز گاهی به مرحله شک می‌رسیدیم و به ناچار با ذکر نام خداوند، شک را از دل می‌زدودیم. خوشبختانه مصاحبه سخنگوی محترم آن شورا با دویچه‌وله در روز 14 خرداد 90 نشان از تغییر استراتژی و رویکرد شورا نسبت به نحوه ادامه مبارزات بدون خشونت مردم برای کسب آزادی‌های مشروع است. این تصمیم بی‌شک تصمیم آسانی برای اعضای محترم شورا نبوده است و اتخاذ این تصمیم، احتمالا با توجه به تحلیل حجم عظیمی از اطلاعات رسیده صورت پذیرفته است. رجای واثق داریم که این تصمیم دشوار تحت تاثیر فشارهای موجود در فضای مجازی و هیجانات کاذب موجود در شبکه‌های اجتماعی نبوده است. لذا وظیفه خود دانستیم تا تجربیات، درخواست‌ها و پیشنهادات هرچند اندک و کم ارزش خود را با توجه به درخواست سخنگوی محترم شورا در اختیار آن عزیزان قرار دهیم.

1- همانگونه که سخنگوی محترم شورا به درستی گفته‌اند، همه راه‌های مبارزات آزادی‌خواهانه به تظاهرات خیابانی محدود نمی‌شود. ولی بی‌تردید تظاهرات خیابانی عامل وحدت بخش و روحیه دهنده جنبش است. این کار از سوی دیگر موجب ضعف روحی و درنهایت ریزش سریع سرکوبگران خواهد بود. لذا به همان اندازه که تبلیغات و پخش تصاویر این حرکت برای تشدید روحیه در میان هواداران جنبش ضروری است، انعکاس حضور مردم و وحشی‌گری سرکوبگران در میان تمامیت خواهان نیز لازم است. خوشبختانه جنبش سبز امروز و پس از دو سال(هرجند اندکی با تاخیر) موفق شده است تا شبکه‌های اجتماعی حقیقی و مجازی خود را بیابد و علی‌رغم سانسور شدید حکومتیان، هر خبری به سرعت در این شبکه‌ها منتشر می‌شود. ولی متاسفانه گروه دوم مخاطبان تبلیغاتی جنبش که همان سرکوبگران و خانواده‌ها و نزدیکان فکری آنان باشند، همچنان در ناآگاهی به سر برده و اطلاعات خود را از مجاری سانسور شده و رسمی مانند صدا و سیما و روزنامه‌ها دریافت می‌کنند. لذا بر اعضای آن شورای محترم واجب و ضروری است که طی روزهای آتی حداکثر توان خود را برای مخاطب قراردادن این بخش از هموطنان تجمیع کرده و راه‌های گوناگون اطلاع رسانی به آنان را تقویت نماید. به عنوان اولین گام پیشنهاد می‌شود تا شبکه ماهواره‌ای رسا را بر روی فرکانس‌های گوناگون ارسال نمایند تا احتمال دریافت آن بیشتر شود. همچنین لازم است شبکه رادیویی رسا نیز هرچه سریعتر راه‌اندازی شود. در همین‌جا از کارشناسان محترم رسانه و مخابرات دعوت می‌کنیم پیشنهادات اجرایی و عملی خود را در اختیار آن شورا بگذارند و از شورای محترم نیز درخواست می‌کنیم تا راه‌های ارتباطی خود را (همچون ایمیل و تلفن گویای شبانه‌روزی در خارج از کشور و سایت اینترنتی رسمی) در اختیار همگان بگذارند.

2- تجربه یک و نیم سال گذشته نشان داده است که سرکوبگران با حضور گسترده در مرکز تجمع، امکان شکل گیری تجمعات را از مردم گرفته‌اند. در این میان عدم سازماندهی و آموزش مناسب باعث شده تا معترضان اصرار زیاد برای حضور در محل از پیش تعیین شده داشته باشند. غافل از آن‌که مهم فقط نفس شکل گیری تجمع است و برای مثال هیچ اهمیتی ندارد که راهپیمایی یا تجمع الزاما از میدان یا خیابان انقلاب آغاز شود و اگر این تجمع در هر یک از خیابان‌های اطراف انقلاب شکل گرفت، می‌توان آن را نقطه آغازین حرکت دانست و حرکت را از همان‌جا ادامه داد. پیداست که ایجاد هماهنگی و آموزش‌های اینچنین از وظایف اصلی شورای محترم است. اگر تا زمان دستگیری رهبران جنبش به لحاظ تمرکز اتخاذ تصمیمات در داخل کشور، برخی محدودیت‌ها در ارائه چنین آموزش‌هایی وجود داشته است، امروز دیگر تصور چنین محدودیتی ممکن نیست. اعضای محترم شورا در داخل کشور معرفی نشده‌اند و حداقل سخنگوی محترم شورا با استفاده از فضای دنیای آزاد، امکان ارائه آموزش‌های مفید در این زمینه را دارا می‌باشند.

3- تجربه تجمع روز عاشورا و پیروزی سریع نظامی مردم بر کودتاچیان نشان می‌دهد که خستگی عامل بسیار مهمی در شکست نیروهای سرکوب بوده است. اگرچه مردم هوشیار ایران با علم به این مطلب که پیروزی نظامی بر کودتاچیان کمکی به استقرار مردمسالاری در کشور نخواهد کرد، در شامگاه عاشورای 88 خیابان‌ها را تخلیه نموده و به منازل خود رفتند، ولی این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که تحلیل رفتن توان سرکوب سرکوبگران در عاشورا، ناشی از خستگی مفرط آنان و آماده باش طولانی از صبح تاسوعا بود. برخلاف این مطلب، تجربه ناموفق سه‌شنبه‌های اعتراض نشان داد که یک هفته استراحت برای سرکوبگران موقعیت و قدرت آنان را دوچندان نمود. لذا نتیجه‌ای که می‌توان گرفت این است که لختی و عدم تحرک و مانورپذیری نیروهای نظامی سرکوبگر، نداشتن امکان جابجایی و مشکلات تدارکات و شام و نهار و پذیرایی آنان، بهترین نقطه‌ای است که جنبش سبز می‌تواند از آن استفاده کند. لذا برنامه ریزی چندین روز پی‌درپی برای تظاهرات خیابانی بهترین گزینه بوده و مزیت بسیاری بر تظاهرات با فاصله زمانی دارد. نیروهای سرکوبگر آموزش‌های لازم برای حضور چندین روزه در خیابان را ندیده‌اند و از لحاظ روحیه و امکانات، توان چنین حضوری را ندارند.

4- جنبش سبز بزرگترین ضربات را از ضعف اطلاعاتی خود خورده است. دستگیری‌های گسترده زمستان 88 کاملا حساب شده و آگاهانه صورت گرفت و پس‌زمینه اطلاعاتی قوی داشت. اغلب افرادی که در آن دوره دستگیر شدند افرادی بودند که هریک هماهنگ کننده، انگیزه دهنده و فرمانده ده‌ها و شاید صدها نفر از بدنه جنبش بودند. شعار ستادی مهندس موسوی در انتخابات 88 هر شهروند یک ستاد بود. این شعار هرگز به مرحله عمل در نیامد. واقعیت این است که هر ده‌ها، صدها و یا هزاران نفر یک یا چند فرمانده گمنام داشتند که حلقه واسط میان رهبران جنبش و لایه‌های بعدی، با مردم عادی بودند.اتفاقات بعدی نشان داد که این فرماندهان که می‌توان آنان را رهبران رده چهارم نامید جمعیتی بالغ بر بیست هزار نفر را تشکیل می‌دهند. می‌توان انتظار داشت که دلسردی، دستگیری و یا خروج هریک از این افراد از کشور، به طور متوسط موجب سکوت نزدیک به هزار نفر از حامیان جنبش خواهد شد. آمارها نشان می‌دهد که از پایان تابستان تا پایان سال 88 نزدیک به 6 هزار نفر از این افراد فقط در تهران دستگیر و زندانی شدند. شاید بتوان حضور کمرنگ‌تر بدنه جنبش را از بعد از مراسم تشییع پیکر آیت‌الله منتظری به نوعی با این ارقام توجیه کرد. حداقل انتظاری که از شورای هماهنگی راه سبز امید می‌رود ایجاد یک وبگاه آموزشی است تا فرماندهان جدید رده‌های میانی که طی یکسال گذشته جایگزین فرماندهان قبلی دستگیر شده شده‌اند، مجددا در یک حرکت اطلاعاتی جدید به کنام دشمن نروند و موج جدید دستگیری‌ها مجددا حرکت جنبش را دو سال دیگر به تعویق نیاندازد. بدیهی است که این انتظار بسیار زیادی از شورایی نیست که نشان داده است حداقل الفبای مسائل اطلاعاتی و امنیتی را می‌داند و با آن آشناست.

به هر تقدیر ما بر عهدی که با مهندس موسوی و شیخنا کروبی بسته‌ایم پایبندیم و جان در گرو این عهد گذاشته‌ایم. سرکوبگران از همه ابزارهای خود برای شکستن این عهد بهره برده‌اند. آنان گمان می‌کنند که اگر این بازی را ببازند، حتی داشتن سرنوشتی مانند پینوشه نیز برایشان خوش‌بینانه است. به همین خاطر برخی از آنان به خیال جنگیدن تا پای جان هستند. با ما شوخی ندارند. شیخنا کروبی این را می‌دانست و در حضور میلیون‌ها بیننده تلویزیونی از مهندس موسوی هم همین را پرسید. مهندس گفت «من ایستاده‌ام» ولی در این دو سال همه دانستیم که ایستادن به تنهایی کفایت نمی‌کند. باید برنامه‌ریزی کرد و طرح و نقشه داشت. باید از همه ابزارهای مشروع استفاده کرد. باید این نقشه را مو به مو اجرا کرد. مهندس موسوی برای اجرای برخی از بخش‌های نقشه به لحاظ امنیتی با محدودیت مواجه بود. شما عزیزان محدودیت ندارید. پس بسم الله

نکاتی درباره تجمع مقر سازمان ملل در تهران (مراسم هفتم هاله سحابی)

مراسم بزرگداشت هفتمین روز درگذشت مرحومه هاله سحابی در بلوار شهرزاد (منطقه دروس) و روبروی سازمان ملل منعقد می‌شود. این محل در منطقه مرکزی دروس بین خیابان‌های شریعتی و پاسداران قرار دارد. برای کسانی که با منطقه آشنا نیستند، بهترین روش‌های دسترسی به محل و همچنین راه‌های فرار و تعقیب و گریز(در صورت حمله نیروهای سرکوب) را معرفی می‌کنم.

توصیه‌های عمومی
بر خلاف همه تجمعات عظیم قبلی، منطقه‌ای که قرار است در آن جمع شویم در دل کوچه باغ‌های دروس و نه در یک خیابان اصلی قرار دارد. نیروهای انتظامی و شبهه نظامیان قدرت مانور ناچیزی خواهند داشت. به خاطر وجود سفارتخانه های زیاد در این منظقه، از خشونت کمتری استفاده خواهند کرد. گاز اشک آور نخواهند زد و اصولا استعمال این گاز در میان باغ های پر درخت دروس بی فایده است. هیچ ماشین آب پاشی نمی تواند در این کوچه ها حرکت کند.

نیروهای سرکوب گر نمی توانند همه جای منطقه را شناسایی کنند و همه کوچه ها را یاد بگیرند. کوچه ها عریض است و جای مناسبی برای فرار. دیوار خانه‌ها کوتاه است و همسایگان مهربان. به راحتی از حیات خانه ای به حیات خانه دیگری می توان فرار کرد. با فرارسیدن شب نیروهای سرکوب بی دفاع خواهند ماند. همسایگان از فراز آپارتمان خود زحمت فیلم برداری را خواهند کشید. پس نیازی نیست موبایلمان را همراه داشته باشیم.

منطقه دروس در شمال تهران قرار دارد. این منطقه در صد متری شمال مسجد قبا و جایی است که پیش از این مراسم هفتم تیر 88 برگزار شد. تجمع ساعت 5 روز سه شنبه هفدهم خرداد 90 یادآور تجمع ظهر روز 28 خرداد 88 خواهد بود. (مراسمی اعتراضی که ساعاتی پیش از مراسم میدان توپخانه و دقیقا در همین محل برگزار شد)

راه‌های دسترسی با مترو
دوستانی که از مترو برای دسترسی به محل استفاده می‌کنند می توانند در ایستگاه دکتر شریعتی از مترو خارج شده و از طریق خیابان پور مشکاتی یا هریک از خیابان‌های موازی با آن خود را به انتهای بلوار شهرزاد برسانند.

علاوه بر ایستگاه دکتر شریعتی، دوستان سبز می‌توانند در ایستگاه قلهک پیاده شده و از طریق خیابان یخچال خود را به بلوار شهرزاد برسانند.

راه‌های دسترسی با خودرو شخصی

کسانی که از خودرو شخصی استفاده می‌کنند مناسب است از بزرگراه صدر وارد مسیر شمال به جنوب بلوار کاوه شده و پس از ورود به خیابان دولت(شهید کلاهدوز) از یکی از خیابان‌های وارسته یا آقامیری، و از آن طریق از هر خیابانی که رو به جنوب می‌رود وارد بلوار شهرزاد شوند.

راه‌های دسترسی عمومی (تاکسی و مینی بوس)
از میدان رسالت و پل سیدخندان می‌توان با مینی‌بوس و یا تاکسی به سوی پاسداران رفت. از نیستان دوم یا خیابان نحوی که به سمت شرق بروید یا مستقیما به بلوار شهرزاد می‌رسید و یا به خیابان راستوان می رسید که خود به بلوار شهرزاد منتهی می‌شود.


دقت کنید که منطقه مملو از کوچه پس کوچه ها است. خانه‌های بزرگ، دیوارهای کوتاه، ساکنینی که به شما کمک خواهند کرد تا فرار کنید. دل قوی دارید که پیروزی از آن شماست.