بنده خدا چگونه خس و خاشاک می‌شود؟

منوچ جان. می دانم داری تک تک مطالبی که توی اینترنت راجع به تو نوشته شده را می خوانی.

می دانم که گذشتن از مقام شامخ وزارت امور خارجه و تبدیل شدن به یک «بنده خدا» خیلی برایت سخت بوده. ولی سخت تر از آن اینکه دروغ و تقلبی که تا دیروز خودت هم در آن شریک بودی، بر علیه تو بکار بردند. این یکی خیلی بیشتر تو را به درد آورده است. از وقتی از برج عاجت پایین آمده ای فهمیده ای که این برج نظام اسلامی چفدر لرزان است. چقدر رو به ویرانی است. تازه می بینی که دوستان سابقت چقدر بی وفایند. از چند روز دیگر بیانیه هایت را هم منتشر نخواهند کرد. از طرفی خس و خاشاک ها و سبزها هم تحویلت نمی گیرند. مسخره ات می کنند. به تو و نحوه برکناریت می خندند. دوست داری این وضع خاتمه یابد؟ دوست داری وقتی برج نظام تا چند روز دیگر فرو ریخت تو مثل رفیقان سابقت محاکمه نشوی؟ می خواهی مثل «حر» و حتی بهتر از او مثل «نوری زاد» پیش مردم رو سفید باشی؟ می خواهی مردم تو را میان خودشان راه بدهند؟ می خواهی دوستت داشته باشند؟ می خواهس قبولت کنند؟ یک راه دارد. راه پیشنهادی من همان راهی است که کارمندان سابقت رفتند. دیپلمات های سبز. مثل حیدری. آری برادر من. برو و به مردم بپیوند و دروغ های احمدی نژاد را در برکناریت، در نصبت و در کودتایش برملا کن و او را بیش از پیش رسوا کن. اینگونه است که «بنده خدا» به مقامی بالاتر یعنی «خس و خاشاک» نائل می گردد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر