برگی از خاطرات روزهای سبز- قسمت اول- چرا سبزها در عاشورای سال 88 کار را تمام نکردند؟

یک سال از عاشورای 88 گذشته و من هنوز ندیده ام که کسی تحلیل جامعی از وقایع این روز و به خصوص ساعات پایانی شب عاشورا ارائه داده باشد. من هم در این چند سطر خیال ندارم چنین تحلیلی را ارائه کنم. بلکه فقط می خواهم جوابی برای این سوال پیدا کنم. «چرا سبزها کار را تمام نکردند؟»

از بعد نطامی، حکومت در روز عاشورا شکست سنگینی را متحمل شد. از چند روز قبل، دو طرف می دانستند که نبرد سنگینی را در پیش رو دارند. شاید بزرگترین عامل شکست حکومت در روز عاشورا، این بود که دفاع را خیلی زود شروع کرد. دقیقا از صبح روز تاسوعا، نیروهای سرکوب در خیابان حاضر شدند. در حالی که سبزها اصلا تصمیم به حمله نداشتند. بزرگترین درگیری هایی که از صبح تاسوعا گزارش شد، از حدفاصل پل چوبی تا میدان امام حسین بود. درگیری هایی پراکنده که در آن نیروی سرکوب با حداکثر قوا به چند جوان سبز حمله کرد.

از این ساعت تا شام تاسوعا هیچ برخورد جدی دیگری گزارش نشد. شام تاسوعا ابتدا با حمله بسیج به دارالزهرا در ولنجک آغاز شد. بسیجیانی که لباس سیاه پوشیده بودند به وسیله ده ها اتوبوس نمره سپاه به میدان ولنجک آورده شدند. از قبل در پارکینگ اجلاس سران، صدها موتورسیکلت آماده بود تا بسیجیان بر آن سوار شوند و جمعیت حاضر در دارالزهرا را که بر اساس شبهای قبل، برآورد می شد حداقل 10 هزار نفر باشند، قلع و قمع کنند. ولی برای این قلع و قمع یک مشکل اساسی وجود داشت. هیچ جمعیتی در دارالزهرا نبود! مردمی که تا شب قبل از اولین ساعات غروب در دارالزهرا جمع می شدند، با دیدن موتورسیکلت های داخل پارکینگ اجلاس، راه خود را به سوی جماران و مسجد الهادی(واقع در خیابان تهران نو) کج کرده بودند. به عنوان یک شاهد عینی وقتی ساعت 3 نیمه شب مجددا به میدان ولنجک رسیدم، اتوبوسهای سپاه هنوز درحال تخلیه نیروها از محل بودند و کامیونها نیز به کار بارگیری موتورسیکلت ها مشغول!

نیروهای پلیس ضدشورش نیز وضع بهتری نداشتند. آنها نیز تا ساعات پایانی شب مشغول ضرب و شتم در جماران بودند. برخی از بسیجی ها به دنبال شیخ مهدی کروبی به مسجد الهادی رفتند و سرانجام در ساعت حدود 1 بامداد موفق شدند لگدی به خودروی حامل او بزنند. یکی از بسیجی ها وقتی کروبی داشت سوار خودرویش می شد و همزمان به ابراز احساسات مردم پاسخ می داد، برای به اغتشاش کشیدن جو آرام موجود فریاد زد«آقای کروبی، بالاخره نگفتی پول شهرام جزایری چی شد؟» و صدایی از میان سبزها پاسخ داد«مهر مادرت شد!»

جمع بندی من از وقایع تاسوعا این است که بسیج و پلیس ضدشورش به شدت بد عمل کرد. آنان بی دلیل انرژی خود را هدر دادند. سبزها موفق شدند در مراسم سبز خود شرکت کنند و کمترین آسیب را ببینند. بیشترین آسیب سبزها در روز تاسوعا به اعتقاد من هزاران بسته غذای گرمی بود که در دارالزهرا طبخ شد ولی کسی نتوانست آن را میل کند! بسیج و پلیس ضد شورش که از اولین ساعات صبح تاسوعا در حالت آماده باش در خیابان بودند، نزدیک به صبح روز عاشورا بود که موفق شدند جنازه خسته خود را به منزل ببرند و استراحت کنند.

اینچنین بود که سبزها، صبح روز عاشورا، سرحال و قبراق موفق شدند خیابان های مرکزی شهر را به تسخیر خود درآورند. درحالی که بخش عمده نیروی سرکوب در حال استراحت بود. اغلب فیلم های موجود در اینترنت مربوط به همین زمان است. در بقیه نقاط شهر اما مردم به خیابان آمده بودند ولی عزاداری غیر سیاسی می کردند. برآورد شخصی نگارنده از مناطقی که بازدبد کرده این است که در قلهک حداقل یکصدهزار نفر و در تجریش بیش از پنجاه هزار نفر از مردم تهران تجمع کرده بودند. شنیده ها حاکی است در تمام شهر چنین اجتماعاتی وجود داشته است. مردم حاضر در این اجتماعات از وضعیت خیابان های مرکزی شهر خبر نداشتند و مانند بشکه باروتی بودند که به جرقه ای نیاز دارد.

نیروهای سرکوب موفق شدند حوالی عصر خیابانهای مرکزی شهر را از دست سبزها خارج کنند. کاری که بسیار دیر انجام شد. چرا که جرقه مرگز شهر به سایر اجتماعات نیز کشیده شد و عملا در ساعات آغازین شب کنترل شهر از دست بسیج و پلبس ضدشورش خارج گشت. به عنوان یک مشاهده عینی، در ساعات بین 11 تا 12 شب آخرین بازمانده های نیروهای پلیس ضدشورش منطقه میرداماد و میدان محسنی را ترک کردند و آخرین بسیجیان باقیمانده در حال کتک خوردن و فرار از دست مردم بودند. همه چیز از یک شکست واقعی برای حکومت حکایت می کرد. درحالی که مردان، زنان، بچه ها و سالخوردگان در خیابان بودند، رئیس پلیس تهران از دخترکی طناز کتک سختی خورده بود و روی تخت بیمارستان در حال مداوا بود. فرمانده انتظامی کشور نیز در تلویزیون حاضر شد و با قیافه یک کتک خورده گزارشی از شکستش ارائه نمود. او علیرغم تلاش بسیار، نتوانست حتی درست حرف بزند! حکومت از لحاظ نظامی شکست خورد.

پاسخ به پرسش طرح شده در ابتدای مقاله بسیار ضروریست. مردم تهران پس از شکست دادن همه نیروها، به جای به دست گرفتن قدرت در کمال آرامش به خانه هایشان بازگشتند. درست مانند عاشقی که پس از تلاش فراوان به عشقش برسد، ولی در حجله بگیرد بخوابد! به راستی «چرا سبزها کار را تمام نکردند؟» به نظر نگارنده مردم تازه در لحظه پیروزی بود که فهمیدند جایگزینی برای نظام موجود ندارند. فرض کنیم مردم تا صبح در خیابان می ماندند. فرض کنیم پادگانهای سپاه تسخیر می شد. فرض کنیم مقام عظمی فرار می کرد. فرض کنیم الان صبح پیروزی است. کلید طلایی شهر را به چه کسی باید داد؟ آیا شعار هر ایرانی یک ستاد، هر سبز یک رهبر اینجا هم جواب می دهد؟ نگارنده گمان دارد که مردم تهران در آن شب تنها کاری که در غیاب یک رهبر از دستشان بر می آمد را انجام دادند. یعنی «هیچ»! مثل بچه های خوب به خانه رفتند، دستگیر و محاکمه شدند و زندانی یا اعدام شدند. و تا زمانی که ما رهبری نداریم، هزاربار دیگر هم تهران را تسخیر کنیم، باز هم باید آن را رها کنیم و به خانه برگردیم.


۴ نظر:

  1. تحلیل جالبی بود.
    ضمناً در بند چهارم نوشته ت فکر می کنم به اشتباه نوشتی "آقای جنتی"، که احتمالاً منظورت کروبی بوده.
    سپاس

    پاسخحذف
  2. این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.

    پاسخحذف
  3. تحلیلت خیلی جالب بود
    مشکل رو خیلی جالب موشکافی کردی، در واقع مردم از همه خبر نداشتن، همه چی قطع بود، در حملات بعدی سبزها باید به فکر یک وسیله ارتباطی جدید بود
    اگر اون روز مردم میدونستند مرکز شهر سقوط کرده تو خونه ها نمیشتن
    دیگه اینکه صدا و سیما از همه جا مهمتره
    باید در ادامه اون شب به جام جم حمله میشد این پیروزی نهایی بود.

    پاسخحذف
  4. سلام باید اول صداوسیما وبعد از هم مهمتر مخارات گرفته می شد
    دونقطه مهم واستراتژیک

    پاسخحذف