
در انتخابات 22 خرداد سال 1388 بسیاری از مردم شرکت کردند. گروههای مختلفی وجود داشتند که تا پیش از این انتخابات، مدتهای مدید بود که در هیچ انتخاباتی شرکت نکرده بودند. از دید این گروهها، شرکت در انتخابات به معنی مشروعیت بخشیدن به نظامی بود که از اساس با آن مخالف بودند. ولی با این وجود این افراد شرکت در انتخابات 22 خرداد را برای خود واجب دانستند. چرا که هزینه شرکت نکردن در آن، ادامه کار تفکر احمدینژاد بود.

در روزهای اول اعتراضات به نتایج این انتخابات، میلیونها نفر شرکت کردند. برخی از اصولگرایان تعداد شرکت کنندگان در راهپیمایی سکوت 25 خرداد را بیش از سه میلیون نفر دانستهاند. هزینههای شرکت در یک راهپیمایی آرام برای شرکت کنندگان بسیار ناچیز بود. چند ساعت وقت و مقداری پیادهروی بیشترین چیزی بود که شرکت کنندگان در آن تجمعات عظیم از دست میدادند.
دولت اما، تنها راه کاستن از این حضور چشمگیر را بالابردن هزینه شرکت در آن دانست. در روزهای 25 و 26 خرداد به سوی بخشی از جمعیت آتش گشود. شاید به همین دلیل بود که تعداد معترضان در روزهای 27 خرداد(راهپیمایی میدان 7 تیر تا انقلاب) و 28 خرداد(تجمع میدان توپخانه) با کمتر از 2 میلیون نفر برگزار شد.

در روز 29 خرداد آیت الله خامنهای در مراسم نمازجمعه، معترضان را تهدید به پرداخت هزینهای بسیار بیشتر نمود. او علنا از سرکوب خونین حرف زد. تهدیدی که در روز 30 خرداد عملی شد. معترضان بسیار کمتری در خیابان حضور یافتند. کسانی مانند ندا آقاسلطان کشته شدند. کنترل شهر از دست معترضان خارج شد و مجددا به دست سرکوبگران افتاد. هزینه اعتراض به قدری بالا رفته بود که بخش عظیمی از معترضان عقب نشینی کردند. تجمعات 18 تیر و چهلم ندا نیز سرنوشت مشابهی داشت. حکومت با تمام قوا ایجاد هزینه برای معترضان را در دستورکار قرار داد. نتیجه آنکه تعداد شرکت کنندگان در مراسم چهلم ندا

رهبران جنبش که در طول این مدت، اصلا به حرکت مهندسی شده نیروهای سرکوب در افزایش هزینههای معترضان توجهی نکرده بودند، نبرد خیابانی را واگذار کردند. از میان رهبران معترضین شاید تنها کسی که به درستی این حرکت حساب شده را دریافت نه یک چریک(مانند بهزاد نبوی) و نه یک مهندس(مانند میرحسین موسوی) بلکه یک مرجع تقلید بود. مراجع تقلید شیعه در ایران پس از انقلاب به شدت جرات و جسارت خود را ازدست دادهاند. تجربه آیتالله شریعتمداری برای همه آنان کابوسی تلخ است. ولی آیتالله شیخ حسن صانعی شاید در این میان یک استثنا بود. شاید سالها همسایگی با آیتالله منتظری در کوچه دوازدهم، جرات و جسارتی را که شایسته یک رهبر مذهبی است به او بازگردانده بود. او در یکی از روزهای تابستان 1388 در جمع کوچکی در گرگان، سرکوبگران را تهدید کرد که «اگر هریک از معترضین تنها یک چوب به دست بگیرند، کسی را یارای جلوگیری از آنان نیست». البته او نیز بلافاصله هزینه این سخن را پرداخت کرد. جامعهای متشکل از بیسوادها و مبصرهای چهارساله حوزه علمیه قم، در اطلاعیهای اعلام کرد که صانعی مرجع تقلید نیست!

ولی سخنان صانعی که توسط هوادارانش بر روی سیدی تکثیر و با سرعتی باور نکردنی در میان مردم توزیع شد، کار خود را کرده بود. اگر این جمله عملی میشد، دیگر معترضان تنها پرداخت کننده هزینههای نبرد خیابانی نبودند. اثر این سخنان آنچنان بود که نه تنها دو راهپیمایی روز قدس و سیزده آبان کاملا سبز شد و معترضان توانستند حضور میلیونی خود را مجددا تثبیت کنند، بلکه دو ماه بعد در مراسم تشییع پیکر آیتالله منتظری، شهر قم نیز که به طور سنتی در اختیار سرکوبگران بود از دست آنان خارج شد.
تنها در روز عاشورا بود که سرکوبگران در حماقتی همهجانبه، تصمیم گرفتند تا معترضان را آزمایش کنن

امروز جنبش سبز نیازی به تسخیر مجدد خیابانها ندارد. بلکه پیش از آن نیاز به تعیین اهداف خود و استراتژی دستیابی به آنها را دارد. زمان آن فرا رسیده که رهبران جنبش نظرات گوناگونی که در ده ماه پس از انتشار منشور جنبش سبز طرح شده را به شکلی مدون جمع بندی کنند. زمان اجرایی شدن تک تک بنده

سلام به دلسوزانه ایرانزمین و ایرانیان
جوانی ۳۰ ساله هستم که در غربت گرفتارم و حاضرم جان در راه وطن بگترم با اینکه ۱ پسر و خانمی دارم که جان من هستند
از بد از اتفاقاته انتخابات تا به حل در پی اطلاع رسانی به هموطنان در خارج و در ایران هستم البته تا آنجایی که توان و تفکراتم اجازه میدهند
اما در این وسعت چیزی به فکرم آماده که فهمیدم البته بنده یکی از اتمهای ملت ایران هستم خواهشاً از بنده دلخور نشوید که حرف دل و اندیشیم را برایتان بین میکنم
آن چیزی که من بهش رسیدم این است که ما باید خود را جدا از ایرانیان داخل بدونیم هروقت این اتفاق در تفکرمن افتاد این همه زیاده خواهی از بیرون نمیتوانیم بکنیم چونکه هرجور هم که باشد ما مستقیم در این قاضی نیستیم جان ما نیست که در خطر است
هیچوقت خود را قهرمان این جنبش نبینیم
هممون در خارج از کشور میدونیم که این کلیشهیی که خودمان با دست خود ساختیم مثل (ایرانیها که با هم نمیتونن اتحاد داشته باشن ) یا ملت ایرانو باید گرسنه نگاه داشت یا خیلی شنیدم حتا در روزهای خرداد که نه بابا هیچ اتفاقی نمیفته میزنن مردمو بعدشم تموم میشه
فکر کنم بس باشه نه
خلاصه اینو میخوام بگم که باعث کنیم دنبال یک قهرمان بگردیم مثل رمبو که بید وسطه میدون جر بزنه و یه روز آخوندارو بندازه بیرونو ماهم همه برگردیم پهمنو بندازیم رو همو تو ایران حالشو ببریم
اما خودمون مثل کبک کلرو کردیم تو برف میگیم بذار اونا لنگش کنن ما برمیگردیم
که خجالت آور است این فکر
اینهارو بنده ایرانی نمیدونم
متاسفانه
اما به جای اینکه دورو برتونو نگاه کنین در هر کشور اروپا ببینین که مردم چطور به اینجا رسیدن چطور مبارزه کردن چطور دست به دست همدیگر دادن چطور با هم رفتار کردند چطور فکرشنو روی هم گذاشتند
ما فقط شعر میدیمو کار دیگری نمیکنیم
اگر ایران برامون انقدر مهم اگه جنگلش نباید بسوزند اگر خاکش نباید به لجن تبدیل بشه اگر ثروتش نباید با غارت بره اگر هموطنمن نباد پای در برند و زندگیشون به حالت عادی برگرده اگر ورزشش باید باشه در جهان اگر همهٔ اون چیزیی که پدرنمن با هزار زحمتو پشتکار برامون درست کردندو کورشمن از جان مایه گذشت و میخواهیم برداشتش کنیم
اگر ایران سریع در جهان باید باشا اگر ایران سرهٔ من و تو هست بیاو از این کارها دست بکش خود را همهجا ایرانی معرفی کن
مثل ندا که جان داد مثل سهراب مثل امیر مثل ترانه و همهٔ آنهایی که از داخل ایران ایرانرو به جهانیان شنسوندند که الان درین باهاش پوز میدین که بله ایران اونی نیست که آخوندا نشون دادن نه ایران همینه که ۲ ساله پیش دیدین
پس فقط آخوندا نیستن که حق ماهارو پایمال میکنن اگر من او تو خود را ایرانی معرفی نکنیمو تلاش برای آزادی نکنیم
به جایی نمیرسیم و این لاشخورهای به عبارتی غیر ایرانی و بیوفا به ممه وطن زجر کشیده دستشان باز تر خواهد شد و دیگر نه آثاری از ایران خواهد منو نه من و تو
بد از این که ایران را از ذلت آخوندی خارج کردی میتونیم دنبال رئیسش بگردی باور کن در خود ایران صدها نفر هستند که ایران رو از کوروش داریوش بیشتر دستدرندو این مملکترو آباد تر خواهند کرد اینهارو که در تلفن. میبینیم یه چندتا خوب بینشون هست اما بازهم هستند
لپ کلم هموطن همبستگی همبستگی همبستگی
اگر یادتون باشه بچه بودیم که کارتونی بود که نشون میداد کوسیی با ماهیها حمل میکنه و اونارو میخوره تا روزی که ماهیها با هم جم شددندو شکل ماهی بزرگتری از کوسه شدند و کوسه تا آنهارو دید چارهای جز فرار نداشت
رنجنم
اما جرم فقط یک چیز نیست آنهم عشق است عشق به میهن عشق به عاشقانه میهن و عشق به زندگی در میهن با همیهنان
مهر ایران به دل دارمو
ریچهٔ من در آن خاک
با همه جراتو جانم کنم میهن از ذلّت پاک
ایزدمای اهورا رخصت که در این راه ندارم هیچ بک
که من ایرانیم
نود ارشو کاوه
زکه ارث کورشش آزاده آباد
هموطنانم عاشقانه مبارز باشیم
به امید آزادی و ابدی ایرانزمین و جشن سرور در میهن