اعدامهای سال 67 یکی از نقاط تاریک تاریخ کشور ما است. با گذشت 22 سال از آن تاریخ، هنوز عده زیادی از آنچه در آن زمان در زندانها رخ داد باخبر نیستند. شاید به همین دلیل باشد که این اعدامها و اندازهگیری نقش مهندس موسوی در آن امروزه دغدغه اصلی اغلب ایرانیان داخل کشور نیست. ولی به هر حال این مسئلهای است که برای بسیاری از ایرانیان خارج از کشور و اندکی از ایرانیان داخل کشور یک نقطه مبهم است. به اعتقاد برخی از اینان، باید موضع جنبش نسبت به این رفتار حکومت در آن زمان روشن باشد تا آنان نیز بتوانند موضع خود را نسبت به جنبش روشن کنند. هدف از این سطور بررسی عواملی است که میتواند به این دوستان مطالبهگر کمک کند تا بتوانند راحتتر نسبت به جنبش موضع بگیرند.
اعدام شدگان:
گروههای چپ اسلامی و چپ مارکسیست مسلح و برانداز، بیشترین کشته شدگان این اعدامها بودند. اعضای سازمان مجاهدین خلق اغلب در ماه مرداد محاکمه مجدد شدند و اعضای سایر گروههای چپ در ماه شهریور. این افراد کسانی بودند که قبلا محاکمه شده و اغلب به زندان محکوم شده بودند و حتی برخی از آنان قرار بود به زودی آزاد شوند. اغلب اعدام شدگان از اعضای سازمان مجاهدین بودند. برخی از آنان از دیگر گروههای چپ مسلح و برانداز همچون چریکهای فدایی خلق(هر دو انشعاب)، کومهله و پیکار بودند و عده بسیار قلیلی از آنان را زندانیان سیاسی گروههای غیر مسلح مانند هواداران حزب توده و مارکسیستهای عقیدتی تشکیل میدادند.
تعداد:
منابع رسمی جمهوری اسلامی ایران هیچگاه رقم قطعی برای تعداد این اعدامها اعلام نکردهاند. یک منبع غیر رسمی ولی چاپ شده در ایران تعداد این اعدامها را هزار نفر عنوان کرده است. آیتالله منتظری تعداد اعدامها را 2800 یا 3800 مورد (اختلاف به خاطر فراموشی ایشان است) میدانستند. گروههای مخالف جمهوری اسلامی فهرستی شامل نام 4481 نفر را منتشر کردهاند که ادعا شده همه آنان اعدام شدهاند. دانشنامه ویکیپدیا تعداد اعدامها را از 2500 نفر کمتر و از 5000 نفر بیشتر نمیداند. برخی از نامهای منتشر شده در فهرست منتشر شده توسط گروههای مخالف ممکن است که از کشته شدگان عملیات جنگی فروغ جاویدان که همزمان با اعدامها بود باشند.
فضای زمانی:
اعدامهای سال 67 به اعدامهایی گفته میشود که در فاصله بین مرداد تا شهریور سال 1367 در زندانهای ایران اتفاق افتاد. اغلب گروههای چپ در اوایل دهه 60 بر علیه جمهوری اسلامی اعلام براندازی کرده بودند. در طول دهه 60 گروههای چپ مسلح به بمبگذاری و ترور کور و بدون هدف روی آوردند و کمک اطلاعاتی شایانی نیز در طول جنگ ایران و عراق به صدام نمودند. در نهایت با پذیرش قطعنامه 598 از سوی ایران، گروه مجاهدین خلق دست به حمله نظامی مستقیم از مرزهای غرب و شمال غرب کشور بر علیه ایران زد. بسیاری از تاریخ نگاران، اعدامهای مرداد 67 را که همزمان با حمله مجاهدین به ایران بود، عکس العملی به این اقدام مجاهدین میدانند.
عوامل اعدام:
با آغاز نبرد زمینی مجاهدین خلق در عملیات مسلحانه فروغ جاویدان، به دستور مستقیم آیتالله خمینی هیاتی سه نفره شامل آقایان نیری، اشراقی و نمایندهای از وزارت اطلاعات(مصطفی پورمحمدی) اقدام به محاکمه مجدد اعضای مجاهدین خلق و سایر گروههای چپ نمودند و همه کسانی را که بر موضع خود باقی مانده بودند حلقآویز کردند. بنا بر برخی گزارشها در این میان نیری تلاش در محکومیت و اشراقی تلاش در تبرئه محکومان داشتهاند.
مطلعین:
موضوع اعدامها حداقل تا چندماه کاملا محرمانه بوده است. امروزه اغلب مسئولین نظام از این اعدامها اظهار بیاطلاعی میکنند و گروههای مخالف جمهوری اسلامی نیز مدعی هستند که همه مسئولین نظام در جریان اعدامها بودهاند. در میان منابع گوناگون شاید تنها منبعی که بتوان در مورد مطلعین به راحتی به آن اعتماد کرد خاطرات آیتالله منتظری است. چرا که در شرایطی نوشته شده که دلیلی برای دروغ بودن آن وجود ندارد.
بر اساس خاطرات ایشان کسانی که از ابتدا در جریان این اعدامها بودهاند (به غیر از مسئولین جزء اجرای اعدامها) و نام آنان در این خاطرات آمدهاست عبارتند از: آیتالله خمینی، آیتالله منتظری، سید احمد خمینی، آیتالله موسوی اردبیلی و نه نفر دیگر اعضای شورای عالی قضایی(ازجمله وزیر دادگستری)، سیدهادی هاشمی، قاضی خرمآبادی، محمدعلی انصاری(دفتر آیتالله خمینی)، نیری و اشراقی و پورمحمدی و رئیسی (مجریان و قاضیان احکام در تهران)، قضات درگیر پرونده در شهرستانها، ریشهری، نمایندگان آیتالله منتظری در زندان، سیدعلی خامنهای(ظاهرا مدعی است از شهریورماه و در پایان موج اعدامها در جریان قرار گرفته)، محمدحسین احمدی و حمید روحانی.
از نامهای موجود در این فهرست میتوان نتیجه گرفت که اغلب مقامات قضایی کشور در آن دوره از جریان اعدامها مطلع بودهاند. از میان اصلاح طلبان امروز موسوی خوئینیها و آیتالله موسوی اردبیلی چهرههای شاخص مطلع از اعدامها بودهاند. همچنین پذیرفتنی نیست که نماینده قائممقام رهبری در زندان(آقای حسینعلی انصاری) از جریان اعدامها باخبر باشد و مجید انصاری به عنوان رئیس سازمان زندانها در جریان اعدامها قرار نداشته باشد.
از طرفی در اسامی موجود در فهرست، به غیر از نام سیدعلی خامنهای (و وزیر وقت دادگستری) هیچ نام دیگری به چشم نمیخورد. چنانچه گفته شد خامنهای نیز احتمالا در دوره پایانی اعدامها متوجه حجم اعدامها شده است. بنابراین این ادعا که میرحسین موسوی در دوره اجرای اعدامها از این اتفاق بیخبر بوده است، امکان دارد واقعی باشد.
اظهارنظرها:
از میان مسئولان جمهوری اسلامی، یکی از نخستین اظهار نظرهای علنی مربوط به مهندس میرحسین موسوی است. پس از او سیدعلی خامنهای، جواد لاریجانی، دکتر ولایتی، مجید انصاری و دیگران نیز در این خصوص اظهار نظر کردهاند. نکته مهم این اظهار نظرها این است که همه این افراد گویی یک روایت واحد را در اظهارات خود تعقیب میکنند. گویی که پس از اعدامها یک روایت رسمی واحد به آنان گفته شده و آنان این روایت را تکرار میکنند. این روایت حاکی است که زندانیان با کسانی که در عملیات فروغ جاویدان شرکت کرده بودند، مرتبط بوده و قصد شورش و کمک به آنان از جبهه پشت را داشتند. به همبن دلبل اعدام شدند.
با گذشت 22 سال از این اتفاق، نظام جمهوری اسلامی هیچ سندی که اثبات کننده این مدعی باشد ارائه ننموده است. ولی اصلا بعید نیست که کسانی که چنین اظهار نظری کردهاند، خود به درستی آن باور داشتهاند. به این معنی که نظام در واکنش به اعلام مخالفت برخی مسئولین خود پس از اطلاع یافتن از اعدامها، چنین روایتی را به آنان ارائه داده و آنان نیز با توجه به شرایط جنگی کشور آن روایت را پذیرفتهاند.
استدلال شرایط جنگی:
روش آیتالله خمینی در اعدامهای سال 67 حداقل برای نگارنده قابل دفاع نیست ولی قابل درک است. ولی ما از منظر تاریخی به وقایع نگاه میکنیم و نه از منظر کسی که درگیر یک بحران است. آیتالله خمینی در تابستان سال 67 درگیر یک بحران بود. بحرانی که او را به نوشیدن جام زهر واداشت. او که همواره از جنگ تا رفع فتنه از عالم سخن میگفت، مجبور به پذیرش قراردادی از موضع ضعف شده بود. در شرایطی که در خیابانهای تهران برنج و گوشت و روغن و قند سهمیه بندی بود و دولت با مشکل این اقلام را تهیه میکرد، حکومت مجبور به نگهداری از زندانیانی بود که بنا به اظهار خودشان بر سر موضع بودند. یعنی با دشمن کشور که در حال جنگ با ایران بود یک موضع مشترک داشتند.
شرایط جنگی قوانین خاص خود را دارد. حتی در مترقیترین و دموکراتیکترین کشورهای دنیا، خائن محکوم به اعدام است. حساب خائن از حساب اسیر جداست. اسیر جنگی تابع پیمان ژنو است. ولی خائن همواره اعدام میشود. اگر در طول جنگ جهانی دوم یک فرد انگلیسی در انگلستان، با هیتلر موضعی یکسان داشت آیا اعدام نمیشد؟ اگر یک روس یا حتی آمریکایی در کشور خودش ادعا میکرد که بر سر آرمانهای نازیسم ایستاده است و به آن آرمانها وفادار است آیا چیزی کمتر از اعدام نصیبش میشد؟
حقوق بشر اگرچه در مورد اسیر جنگی رعایت میشود، ولی خائن همواره از حقوق بشر محروم بوده است. بحث ما بر سر درست یا غلط بودن این مطلب نیست. بحث بر سر قابل درک بودن آن است. به اعتقاد نگارنده حکم و فرمان آیتالله خمینی در خصوص اعدام زندانیان وابسته به گروههای مسلح که همچنان بر موضع یکسان خود با دشمن پافشاری میکردهاند، اگر نه قابل دفاع، که حداقل قابل درک است.
استدلال تسری مسئولیت:
کسانی که میرحسین موسوی را مسئول اعدامهای سال 67 میدانند، باید به یک سوال بطور مشخص پاسخ دهند. آیا همه افراد موجود در یک سیستم مسئول همه اتفاقات درست یا غلط آن سیستم هستند؟ به عبارت دیگر آیا میرحسین موسوی به صرف اینکه عضوی از مجموعه نظام جمهوری اسلامی بوده و در بخش دیگری از این نظام اعدامهایی صورت گرفته است، صرفنظر از اینکه میرحسین از این اعدامها مطلع بوده یا خیر، آیا او مسئول این اعدامها است؟
اگر پاسخ خیر است، یعنی میرحسین مسئول اعدامهای سال 67 نیست و نباید پاسخگوی آن باشد. اما اگر پاسخ این سوال مثبت است، به طریق اولی میتوان نتیجه گرفت که همه زندانیان اعدام شده عضو گروههای مسلح در سال 67، شریک در بمب گذاریها و ترورهای کور انجام شده توسط سازمان متبوعشان بودهاند. بنابراین همه آنان بمبگذار و تروریست محسوب شده و مستحق اعدام بودهاند.
چگونه است که ادعا میشود فردی که اعدام شده فیالمثل فقط در سازمان تروریستی مجاهدین خلق به کار پخش اعلامیه مشغول بوده و بنابراین تروریست نیست. اما میرحسین موسوی که عدم ارتباط و عدم اطلاع و عدم نفوذ و قدرت او در سیستم قضایی آن زمان نیازی به اثبات ندارد، باید به خاطر اتفاقات رخ داده در دستگاه قضایی پاسخگو باشد؟
اين استدلال سوراخه،من كاري ندارم كه ميرحسين مطلع بوده يا نبوده حتا اون رو مقصر هم نمي دونم ولي استدلال جنابعالي سوراخه به دو علت،يك اينكه نخست وزير مملكت حق بي اطلاعي از امور مملكت رو نداره چون بالاترين مقام اجرايي در كشوره و اگر بي اطلاع باشه قصور كرده!!!دو اينكه شما سعي داري بگي كه موسوي يه عضو كوچيكي بوده توي يه حكومت بزرگ و حالا اگه اون مقصره پس اعلاميه پخش كن هاي فلان حزب هم همون قدر در جنايت هاي رده بالاهاي حزب مقصرن....در حالي كه اين مقايسه هم اصلن درست نيست....اين مقايسه وقتي درست ميشه كه بگيم مثلن دربون دفتر رياست جمهوري همونقدر در تصميمات رييس جمهور موثره كه سمپات هاي يه حزب در تصميمات اون حزب.
پاسخحذفدر هیچ کجای دنیا نخست وزیر وظیفه و قدرت و مسئولیتی در قوه قضائیه ندارند. برلوسکونی و تونی بلر حق و قدرت تاثیرگذاری در روند دادگاه ها را ندارند.
پاسخحذفاگر هم اطلاع (و نه قدرت نفوذ) از وقایع دادگاه ها دارند به خاطر جریان آزاد اطلاعات در آن کشورها است. همه مردم در این کشورها(ایتالیا و بریتانیا) در صورت تمایل می توانند از روند دادگاه ها خبردار شوند. ایران دهه 60 یک کشور با جریان اطلاعات آزاد نبود.
آیا نخست وزیر از جریان سال ۶۷ اطلاع نداشته ، آیا در طی هشت سال از آن همه جنایت انجام شده هم خبری نداشت ؟؟ گیریم اصلا موسوی هیچ گونه اطلاع نداشت ، پس چرا الان که ازبی نهایت جنایاتی به دستور خمینی اجراشده مطلع هست ، باز از خمینی حمایت و بازگشت به دوران طلایی امام جنایت کارش آرزو میکنه ، آیا این نهایت وقاحت نیست؟؟
پاسخحذفپری عزیز
پاسخحذفمن نمی دانم منظور شما از «آنهمه جنایت در طی هشت سال» دقیقا چیست.
اینجا ما فقط از اعدام های مرداد و شهریور 67 صحبت کردیم. اگر خاطرتان باشد موسوی مدتی بعد برای همیشه از صحنه سیاسی کشور خداحافظی کرد.
در پست های قبلی مفصلا توضیح داده ام که «بازگشت به دوران طلایی» یک سنگر سیاسی است که موسوی خود را در پناه آن قرار داده است.
آقای شاهین داری سر خودت رو کلاه می گذاری؟ همچین میگی فقط 67 که انگار مرغ می کشتند, همون واسه هفت پشت امسال موسوی کافی است مگه قرار بوده صبخ تا شب آدم بکشه؟ یکمی انصاف خوب چیزی است, آدم می تونه سرخودش رو کلاه بگذاره ولی تاریخ گواه زنده ماست و جنایات ایشون و همدستانشان, بعد هم ایران با آمریکا و انگلیس فرق داشته مگه در آمریکا چنین کاری را کرده اند که مثال ابلهانه می زنید؟!!
پاسخحذف